تصاوير منتخب

۸

سابقه ی 35 ساله ی سران فتنه-(از سال 1360تا سال1388)

فتنه 88

سابقه ی 35 ساله ی سران فتنه-(از سال 1360تا سال1388)


بعد از گذشت چهار سال از فتنه ،مطالب بسیاری در این باره نوشته شده است و حرفهای بسیاری نیز در این باره گفته شده است،اما برخی افراد همچنان به دنبال تطهیر و حمایت از فتنه گران هستند.تحرکات جدید فتنه گران ما را بر آن داشت که یکبار دیگر به یاد آوری برخی از حوادثی که با مشارکت سران فتنه  و دوستانشان در تاریخ این کشور به وقوع پیوسته است،بپردازیم.حوداثی که جزییات برخی از آنها همچنان سر به مهر باقی مانده است و فتنه انگیزی دوباره ی آنها بدون هیچ شکی این بار می تواند تمامی آن مطالب را افشا نمایید.بازخوانی این اتفاقات نشان می دهد که آنها در طول این 35سال با انقلاب چه کرده اند.باشد که همه ی ما از بازخوانی این اتفاقات درس عبرت بگیریم وموضع گیری درست و صحیحی در قبال اینچنین افراد داشته باشیم.

 

 

 

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

 

 

 

 

 وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمین  «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود،و دین مخصوص خدا باشد،اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشوید زیرا تعدى جز بر ستمکاران روا نیست.)

میرحسین موسوی و وزارت خارجه        

 

 

 

همزمان با کاندیداتوری میر حسین موسوس برای وزارت خارجه در سال 1360،برخی از افراد که از ابعاد شخصیتی او آگاه بودند،موضع گیری های سختی در مقابل او داشتند . افرادی همچون شهید عبدالحمید دیالمه و شهید  حسن آیت از این دست افراد بودند که با افشاگری های خود سعی در جلوگیری از رأی آوردن موسوی برای تصدی وزارت خارجه داشتند.

 

 

 

 

افشاگری شهید دیالمه علیه موسوی و همسرش 

 

شهید دیالمه یک هفته قبل از شهادتش در نطقی آتشین،برخی از عملکردها ی منفی موسوی و همسرش را افشا نمود.در حالی که او روز 7تیر 1360،اسنادی را  که بر علیه موسوی جمع آوری کرده بود و قصد ارائه ی آن به شهید بهشتی داشت تا از وزیر شدن موسوی جلوگیر کند،در همان جلسه به همراه 71 نفر دیگر  بر اثر انفجار به شهادت رسید. 

 

دانلود کلیپ افشاگری شهید دیالمه علیه موسوی و همسرش

 

 

دریافت
حجم: 14.8 مگابایت
توضیحات: افشاگری شهید دیالمه درباره میرحسین موسوی و همسرش

مدت زمان: 6 دقیقه 27 ثانیه

 

 

اسناد داخل کیف شهید دیالمه کجاست؟

 

امّا نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند! در راستای تحقیق در مورد چگونگی خالی شدن کیف و ربودن اسناد، تنها یک سرنخ وجود دارد که باید در این زمینه توضیح دهد.

هادی غفاری؛ تنها سرنخ گم شدن اسناد

بر اساس مصاحبه ای که در سال 61 با شاهدان عینی انجام پذیرفته، هادی غفاری(که آن شب در یک مسجد جنوب شهر سخنرانی داشته) آن شب حدود نیم ساعت بعد از حادثه در محل انفجار (دفتر حزب در سرچشمه) حاضر شده و اسناد و مدارک محرمانه ای که در آن جا از شهدا و مجروحین به جای مانده بود، جمع آوری و محافظت می نمود. (مجله سروش، ش150، 5/4/1361) یکی دیگر از شاهدان حادثه در مصاحبه ای که با نویسنده انجام داد، بیان داشت که هادی غفاری کیف ها را به اتاقی در ساختمان دیگری از حزب می برد و در کمدی می گذاشت و درب آن را قفل می کرد. جالبتر آن که در فیلمی که از لحظات آواربرداری موجود است، هادی غفاری با در دست داشتن کیفی که از زیر آوار به دست آمده، دیده می شود که خود شاهد دیگری بر جمع آوری کیف ها توسط وی است.در هر حال، با توجه به آنکه خود کیف شهید دیالمه به صورت سالم به خانواده آن شهید عزیز، پس داده شده و محتویات مهم آن راجع به موسوی مفقود شده بوده، اینها نشان می دهد که کیف تا لحظه پس داده شدن به خانواده، در دست نیروهای به ظاهر انقلابی بوده و توسط ضد انقلاب به سرقت نرفته بوده است (چرا که توسط به ظاهر انقلابیون به خانواده آن شهید پس داده شده) و این نشان از یک سند ربایی آشکار و عامدانه دارد که با قرار دادن آن در کنار ماجرای ربوده شدن اسناد شهید آیت درباره میرحسین، می شود به وجود یک شبکه نفوذی که جهت حفظ مهره هایش بسیار فعال بوده پی برد؛ شبکه ای که تبعاً از می توانسته از وجود برخی شخصیت های جنجالی و غیرمتعادل چون هادی غفاری نیز سود ببرد. اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود و شهید حسن آیت در حالی که قصد ارائه ی اسناد از پیش جمع آوری شده بر علیه موسوی را به مجلس در تاریخ 14مرداد1360(38روز پس از شهادت شهید دیالمه و روز رأیاعتماد گیری  موسوی برای وزارت خارجه)را داشت ،در راه مجلس ترور و به شهدت رسید. ابراهیم اسرافیلیان نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی طی مصاحبه ای در این باره می گوید:شهید آیت بسیار با میرحسین مخالف بود، همین‌طور شهید دیالمه. این 2 نفر تفکرات نزدیکی داشتند. شهید آیت می‌گفت، موسوی یک روز هم سابقه درست انقلابی و مبارزاتی ندارد؛ حالا چطور می‌تواند انقلاب ما را با حضور در وزارت خارجه، صادر کند؟! آیت اسناد و مدارکی داشت که چهره واقعی موسوی را نمایان می‌کرد. روزی که قرار بود موسوی به عنوان وزیر پیشنهادی امورخارجه به مجلس معرفی شود و رای اعتماد بگیرد، مرحوم شهید آیت سخت بیمار بود و چند روز غیبت داشت اما تمام اسناد خودش را جمع و جور کرده و در پوشه گذاشته بود تا به مجلس بیاید، همسرش نقل می‌کند و می‌گوید، من از آیت خواستم به مجلس نرود و استراحت کند اما او گفت، امروز(چهارشنبه 16 مرداد 1360) باید تکلیف جمهوری اسلامی مشخص شود و من باید بروم تا این اسناد و حقیقت‌ها را برای مردم روشن کنم.وی در پاسخ به سئوال اسناد مربوط به چه نقاط تاریکی از موسوی بود؟می گوید:این اسناد ارتباط موسوی با [...] را اثبات می‌کرد اما آیت زمانی که از در منزل خارج می‌شود در فاصله 30 تا 40 متری بنزی مشاهده می‌شود که راننده ‌آن در حال پنچرگیری است، آیت سوار اتومبیل خودش می‌شود که از جانب افراد مخفی در آن بنز توسط مسلسل ترور می‌شود و نزدیک به 65 گلوله به بدنش اصابت می‌کند و هنوز جای گلوله‌ها روی در منزل او هست. و وقتی از او پرسیده میشود که اسناد چه شد؟می گوید:خانم دکتر آیت می‌گوید، اسناد را شهید آیت پشت شیشه اتومبیل قرار داده بود اما آن ضاربان، آنها را دزدیدند. بعدا باجناق آیت دنبال پوشه می‌رود تا اینکه به وزارت امور خارجه می‌رسد، در آنجا فردی پیدا می‌شود و می‌گوید اسناد دست من است، همین جا باشید تا من آنها را بیاورم، باجناق شهید آیت چند ساعت صبر می‌کند اما از آن فرد خبری نمی‌شود تا اینکه معلوم می‌شود از در دیگر ساختمان فرار کرده است. پروفسور محمد مجری هم که استاد تاریخ و جغرافیا در دانشگاه سوربن پاریس بود و مدتی در ایران زندگی می‌کرد، می‌گفت یکسری اسناد دارد که از آیت و دیالمه گرفته است اما الآن هیچ خبری از پروفسور مجری ندارم و اصلا نمی‌دانم زنده است یا نه.وی ادامه می دهد که :آیت می‌گفت موسوی اعتقادی به ولایت فقیه ندارد و از نظر مذهبی هم نظر قاطعی ندارد.او همچنین در پاسخ به سئوالی در باره ی رابطه ی موسوی و پیمان می گوید:بسیار با هم دمخور بودند برای همین است که موسوی تفسیر 2 آیه از قرآن را با نگاهی کاملا چپ می‌نویسد یعنی تحت القائات پیمان چنین کتابی را می‌نویسد. و وقتی از او پرسیده میشود که پس چطور موسوی به حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد؟ می گوید:جواب این سؤال را از زبان شهید آیت برای‌تان نقل می‌کنم، آیت می‌گفت، موسوی خودش را درون نظام جا کرده تا از آن استفاده کند و بموقع جلوی آن می‌ایستد.

 

 دانلود مستند کامل اسرا ترور شهید آیت- بخش اول

 

 



 

دانلود مستند کامل اسرار ترور شهید آیت-بخش دوم

 

 

دانلود مستند کامل اسرار ترور شهید آیت-بخش سوم

 

 


 

دانلود مستند کامل اسرار ترور شهید آیت-بخش چهارم

 

 


 

دانلود مستند کامل اسرار ترور شهید آیت-بخش پنجم

 

 


 

دانلود مستند کامل اسرار ترور شهید آیت-بخش پایانی

 

 



 

شهادت رجایی و نخست وزیری موسوی

 

روز 8 شهریور سال 1360،رئیس جمهور و نخست وزیر کشور ،با اقدامی تروریستی به شهادت میرسند.مسعود کشمیری عمل اصلی این ترور،در آن زمان منشی دبیر شورای امنیت ملی بود،وی یکی از مرتبطان با سازمان منافقین بود.همسر کشمیری نیز عضو رسمی سازمان منافقین بود.تلاش ها برای تبرئه ی کشمیری و سازمان منافقین از همان  لحظات ابتدایی بعد از انفجار آغاز شد.شایعه ی شهادت کشمیری به جریان افتاد.این شایعات ساعت 6 صبح فردای حادثه صورت رسمس به خود یافت.پس از جلسه ی محرمانه ای که میان بهزاد نبوی،سعید حجاریان،خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار میشود،اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی-اجتماعی ،بهزاد نبوی به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد.در این اطلاعیه ی که ساعت 8 صبح از رادیو پخش میشود،شهادت «مسعود کشمیری» رسماً اعلام می گردد.در جلسه ی مذکور صرفاً درباره ی کشمیری مذاکره می گردد و درباره ی دیگر اشخاص حادثه سخنی به میان نمی آید؛این در حالی است که در لحظه ی تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه ی کشمیری در محل حادثه،پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است،و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج مسعود کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند.افراد دیگری نیز بر این موضوع صحه گذاشته بودند.با این وجود برخی از اعضای دفتر نخست وزیری اقدام به پخش شایعه ی شهادت کشمیری نمودند.یکی از اتهامات اصلی خسرو تهرانی که به دنبال آن دستگیر و زندانی شد ،از همین نقطه آغاز شد.او که دبیر شورای امنیت ملی بوده است (با کمال تعجب تا اندکی قبل کشمیری به عنوان دبیر جلسه معرفی می گشته است) جدا از تمام نقشی که در نفوذ دادن کشمیری به صورت پلکانی و رسیدن به قائم مقامی خودش داشته و او را به عنوان منشی به جلسه ی مذکور دعوت نموده است؛روز 9شهریور 1360به عنوان یکی از معدود شاهدان حادثه که زنده مانده و بیهوش نیز نگشته است،شهادت می دهد که کشمیری در جلسه حضور داشته است و اطلاعات متناقض او با دیگر حضار در جلسه ، به دلیل جایگاه وی در  اطلاعات نخست وزیری بیشتر مورد اعتنا قرار می گیرد.سئوال اینجاست که چه کسی صلاحیت کشمیری را برای ورود به دفتر نخست وزیری تأیید کرد و چگونه او ،وارد دفتر نخست وزیری میشود؟بهزاد نبوی،بله بهزاد نبوی کسی بود که مسعود کشمیری را به داخل حلقه ی یاران شهید رجایی نفوذ داده بود.بعد از آنکه کشمیری خانه تکانی کرده و همه ی اسنادش را برده ،درست ساعت 3 همان روزی که دفتر نخست وزیری منفجر میشود،خانواده ی کشمیری توسط ماشینی از محل زندگی خود خارج میشود.یک ماشین می آید در خانه اش و زن وبچه هایش را بر می دارد و می برد!!؟

 

ماجرای جسد سازی برای مسعود کشمیری

 

دومین اقدام برای شهید جلوه دادن کشمیری جسد سازی برای او بوده است،تا اصلی ترین ابهام در این باره مرتفع گردد.در این راستا افرادی همچون علی اکبر تهرانی،محسن سازگارا و نادر قوچکانلو به دلیل تلاش برای جسد سازی متهم بودند.آنها با تهیه ی مقدماتی از قبیل تابوت وجمع آوری خاکستر از محل حادثه،ابتدا تلاش می کنند آنرا به عنوان پیکر شهید رجایی جا زده و پیکر آن شهید عزیز را به عنوان جسد کشمیری معرفی نمایند.آقای محمد رضا اعتمادیان در خصوص تشییع جنازه ی شهیدان رجایی و باهنر می گوید:فردا صبح (صبح بعد از روز حادثه) قرار شد ،جنازه ها را تشییع کنندکنند،دیدم سه تابوت گذاشته اند.شهید رجایی،شهید باهنر و آخری نیز شهید کشمیری.داشتند جنازه ها را می بردند. آقای مرتضایی فر داشت، شعار می داد.رجایی خداحافظ، کشمیری خداحافظ،باهنر خداحافظ.وی ادامه می دهد:بنده جلو رفتم جنازه ی شهید رجایی را نگاه کردم،دیدم یک مقدار خاک است که داخل کیسه کرده اند.گفتم این رجایی نیست.فهمیدم که خواستند جنازه ها را قاطی کنند که بگویند جنازه ی رجایی ،کشمیری است؛تا همه فکر کنند کشمیری هم کشته شده و کسی متوجه او نباشد. اعتمادیان با توجه به صحبت هایش با آیت الله قدوسی،می افزاید:آقای قدوسی آنجا ایستاده بودند و رفتم کنار ایشان و گفتم:«حاج آقا،من دیروز جنازه ی رجایی را دیدم؛این جنازه ی رجایی نیست،قلاب است.روی تابوت رجایی زده اند کشمیری.ببینید می خواهند چکار کنند؟»وی می گوید:منافقین که فهمیدند ما داریم تلاش می کنیم ثابت کنیم که این جنازه مربوط به شهید رجایی نیست،فوراً رفتند اسم ها را عوض کردند که دست از سر جنازه ی شهید رجایی بکشیم. بعد معلوم شد که کشمیری در حال خروج از مملکت بوده است و تابوت قلابی برای این بوده  است که بگویند کشمیری شهید شده است! کشمیری روز انفجار از ایران فرار می کند. همسرش نیز همان ساعت 3 روز 8شهریور منزلش در مهر شهر کرج را ترک کرده و به سمت مرز غربی کشور فرار می کند.آیت‌الله بیات زنجانی هم که آن زمان نماینده مجلس بوده، می‌گوید: «یک ساعت گذشت که بهزاد نبوی با موی و ریش سوخته به مجلس آمد. پرسیدم چه شده، گفت نخست‌وزیری منفجر شده و تعدادی کشته شدند و همان‌جا اعلام شد که کشمیری شهید شده است. نام کشمیری را نخستین‌بار همان‌جا شنیدم» لازم به ذکر است که کشمیری قبل از این نیز قصد ترور حضرت امام (ره) را داشت ،که به این موضوع حاج احمد آقا خمینی در تاریخ1371/7/7در دیدار با فرماندهان و مسئولان و اعضای یگان حفاظت نیروی مقاومت بسیج و پرسنل نیروی هوایی ارتش ،اشاره می کند.

 

کشمیری از شهادت تا فرار!

 

در ادامه ماجرای انفجار، در دو نوبت افرادی دستگیر می‌شوند یکسری اول و یکسری را چند سال بعد. فردی به نام قوچکانلو، محسن سازگارا، علی تهرانی و حسن کامران در دور نخست و خسرو تهرانی و بیژن تاجیک و عده‌ای دیگر در دور دوم (گفت‌وگوی حجاریان با اندیشه پویا). حجاریان در همانجا می‌گوید که در دور نخست بیشتر، بچه‌هایی را گرفتند که با بهزاد نبوی کار می‌کردند و جنازه (کشمیری) را درست کرده بودند. دور دوم زمانی بود که خویینی‌ها دادستان شد و پرونده باز به جریان افتاد. به گفته حجاریان خویینی‌ها می‌خواسته پرونده را بدهد دست خودشان برای اینکه تا ته ماجرا بروند و معلوم شود که چیزی نیست و قضیه یک‌بار برای همیشه بسته شود. تا جایی که خسرو تهرانی دستگیر می‌شود و قرار بوده حجاریان و بهزاد نبوی هم بازداشت شوند که خویینی‌ها مانع می‌شود و می‌رود با امام صحبت می‌کند.به گفته حجاریان برای خویینی‌ها مشخص شده بوده که هدف گروه مقابل تسویه‌حساب است.هاشمی هم در خاطراتش می‌نویسد که سه سال بعد از ماجرا، بهزاد نبوی از اینکه برخی او را در این ماجرا مقصر می‌دانند گلایه‌مند بوده است و اینکه او معتقد بوده برخورد خطی شده و می‌خواهند خرده‌ حساب‌های سیاسی را صاف کنند.پاسخ هاشمی به او این است که تعقیب قضایی پرونده درخواست خود شما بوده و اینکه علی تهرانی (کارمند نخست‌وزیری) که از اول تاکنون بازداشت بوده مطالبی گفته که شک و تردید به‌وجود آمده است. (خاطرات هاشمی،سال ۶۰ سعید حجاریان نیز درگفت‌وگویی با نشریه «اندیشه پویا» می گوید: «این طرح وجود داشت که کشمیری از کشور خارج نشده باشد و بهتر است وانمود کنیم که او مرده تا وقت داشته باشیم او را بازداشت کنیم و او دیرتر از کشور خارج شود. اول بچه‌ها فکر کردند که جنازه او کاملا از بین رفته برای همین از مراجع استفتا گرفتند که اگر جسد نباشد چه کنیم برای همین بدن جنازه سنگ قبری برایش درست کردند اما بعد که حدس زدند او عامل انفجار بوده و فرار کرده ماجرا را پنهان کردند تا وانمود شود ما خبر نداریم و چه‌بسا کشمیری دیرتر از کشور خارج شود و فرصتی باشد که پیدایش کنند.» هاشمی‌رفسنجانی هم در خاطرات سال ۶۰ خود درباره علت اعلام نام کشمیری در بین کشته‌شدگان انفجار به همین مساله اشاره می‌کند: «این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمی‌داند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیر کردن او استفاده شود.» آیت‌الله بیات هم معتقد است که علت اعلام شهادت کشمیری در راستای جلوگیری از فرار او بوده است. حجاریان در همان گفت‌وگو درخصوص ردیابی کشمیری می‌گوید: «کشمیری به خانواده‌اش زنگ زد و معلوم شد که زنده است. احتمالا به عراق رفته بود. اول خانواده‌اش عزادار بودند و بساط عزا پهن کرده بودند بعد از سه روز متوجه شدیم خواهرش شاد و شنگول است و عزادار نیست. مادرش هم خیلی آرام شده بود. بعد از دو، سه روز که به مادرش برای تسلیت زنگ می‌زدند می‌گفت لوستر ما سالم است و نشکسته و شما نگران نباشید و می‌خواست غیرمستقیم بفهماند که اتفاقی برای کشمیری نیفتاده است.»

 

توضیحات دادستان وقت کشور درباره ی چگونگی انفجار

 

مرحوم ربانی املشی،دادستان کل کشور در تاریخ 18 شهریور 1360در یک گفتگوی تلویزیونی عامل انفجار  دفتر نخست وزیری را مسعود کشمیری معرفی می کند.وی در این گفتگو ،در توضیح چگونگی انفجار می گوید:«این شخص بمبی در کیف خود جاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی ،بدون اینکه هیچ کس به او ظنین شود و هیچ کس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمی کرده و خیلی عادی و طبیعی بوده که کیفش را در دستش بگیرد و برود در جلسه شرکت کند.از آنجا که منشی جلسه هم بود،کنار مرحوم رجایی نشسته و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود که انفجار،اولین بار این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد. خود او هم رفتاری معمولی داشته است،گاهی بیرون می رفته،داخل می شده،با این و آن صحبت می کرده ،   می رفته چیزی از بیرون می آورده و گاهی چای می داده است.در بین یکی از این مواقعی که رفت ئآمد می کرده است،به بیرون رفته و دیگر هم بر نگشته و در همان موقع ،این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. کشمیری فرار کرد و هم اکنون متواری است و زنده است،مگر اینکه سازمان منافقین از آنجا که ببینند شاید مثلاً وجودش برایشان مضر باشد،او را از بین برده باشند.» بعد از حادثه ی انفجار کمیته ای سه نفره متشکل از آیت الله قدوسی،آیت الله ربانی املشی و اسد الله لاجوردی،از طرف امام خمینی (ره) مأمور پیگیری این پرونده میشوند ،اما هر سه نفر در اثنای تحقیقات این پرونده به شکل مرموزی به شهادت می رسند. این سئوال اکنون ذهن ما را مشغول می کند که چه کسانی از پیگیری این ماجرا متضرر می شدند،که برای افشا نشدن جزییات آن دست به ترور و قتل مأموران پیگیری این پرونده زده اند؟ بعد از فرار بنی صدر و مسعود رجوی از ایران ، سازمان منافقین از چه کسی حمایت می کرده است؟میر حسین موسوی تنها کسی است که از این ماجرا بسیار سود برده است . او در عرض 6ماه و شاید هم کمتر از یک سردبیر روزنامه به نخست وزیری می رسد و این زمانی هم بیشتر ما را به فکر وا می دارد که بدانیم ،او نخست وزیر پیشنهادی رئیس جمهور نبوده است و به فشار و تحمیل سازمان منافقین به منصب رسیده است.آیا تمام این ماجراها اتفاقی است یا یک توطئه ی از پیش طراحی شده برضد انقلاب چنین حوادثی را منجر میشود؟

 

دانلود کلیپی پیرامون شهادت مأمورین پیگیری انفجار دفتر نخست وزیری

 

 

 

نقش موسوی خوئینی ها در بسته شدن پرونده ی انفجار  دفتر نخست وزیری

 

بخش هایی از حقیقت ماجرای این ترور،که تا امروز نمایان شده ،اینست که: فردی بنام کشمیری،که خود را بسیار متدین و انقلابی نشان می داد، به واسطه ی برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب(منافقین) به ویژه بهزاد نبوی ، در حلقه ی یاران شهید رجایی نفوذ داده شده  و پس از انجام ترور ،از سوی خود همین افراد،از کشور متواری گردید.تنها کسی که توانست به لایه ی زیرین این ماجرا پی ببرد، شهید مظلوم،«سید اسد الله لاجوردی»بود که به سبب مسئولیت خود در قوه ی قضائیه،این پرونده را در اختیار گرفت.اما نفوذ سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب (منافقین) در قوه ی قضائیه موجب شد، این پرونده به سرانجام نرسد،تا آنجا که مسوی خوئینی ها موفق شد این پرونده را خاتمه یافته اعلام کند و بهزاد نبوی و سایر نقش آفرینان این واقعه را از زیر تیغ عدالت شهید لاجوردی برهاند.به این ترتیب موسوی خوئینی ها،خوش خدمتی بسیار بزرگی به هسته ی مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب (منافقین) کرد. این فصل از زندگانی فکری و سیاسی موسوی خوئینی ها ،شنیدنی و عبرت آموز است.در واقع،  دراین مقطع است که آخرین نسخه از شخصیت وی بروز می کند و به رقم خوردن دو فتنه ی بزرگ منجر میشود: فتنه سال78و فتنه سال88. در هر یک از این فتنه ها موسوی خوئینی ها ، نقش کلیدی ،اما پنهان را بر عهده داشت. تحلیل و بازخوانی عملکرد و سیاستهای او در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری ، روزنامه ی سلام و حزب مجمع روحانیون مبارز، این ادعا را به خوبی اثبات می کند.

پس از شهادت محمد علی رجایی،شورای موقت ریاست جمهوری در شهریور 1360آیت الله مهدوی کنی را که وزیر کشور کابینه باهنر بود،به عنوان نخست وزیر موقت برگزید و ایشان تا 17مهر همان سال به مدت 31روز این مسئولیت را برعهده داشت. دولت موقت آیت الله مهدوی کنی در تاریخ 17مهر سال1360پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان رئیس جمهور و معرفی میر حسین موسوی به سمت نخست وزیری، به کار خود خاتمه داد. به گواهی اسناد و اطلاعات موجود از آن مقطع حساس تاریخ انقلاب اسلامی، علی اکبر ولایتی به عنوان اولین گزینه ی پیشنهادی رئیس جمهور وقت،با مخالفت و لابی نمایندگان عضو سازمان موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی(منافقین) و شخص بهزاد نبوی و همچنین تقابل کسترده سید محمد خاتمی ،که آن موقع نماینده مجلس بود،موفق به کسب آرای لازم برای تصدی این پست مهم نگردید.آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز دوشنبه 27مهر1360در این باره می نویسد:«جلسه ی علنی داشتیم. چند لایحه تصویب شد.نامه رئیس جمهور رسید که آقای دکتر علی اکبر ولایتی را برای نخست وزیری معرفی کرده اند.گروهی از نمایندگان مخالفند؛من جمله اعضا وهواداران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. و تبلیغات بسیار وسیعی برای مخالفت شروع نمودند.» سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی(منافقین) و در رأس آن بهزاد نبوی در مجلس تلاش کردند تا زمینه ی رأی نیاوردن آقای ولایتی را مهیا نمایند،که البته موفق نیز شدند و پس از آن آقای غرضی هم نتوانست رأی اعتماد از مجلس بگیرد. آقای ولایتی  چندی پیش در مصاحبه ای در این باره گفت : بنده در مهر ماه سال 1360به عنوان اولین نخست وزیر در دولت رهبر معظم انقلاب (رئیس جمهور وقت ) معرفی شدم ،اما به دلیل مخالفت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رأی نیاوردم.آن زمان هنوز شکافی بین سازمان مجاهدین رخ نداده بود،لذا تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا آقای موسوی نخست وزیرشود. او همچنین در پاسخ به این سئوال که علت مخالفت سازمان مجاهدین با شما و همراهی با میر حسین موسوی چه بود؟گفت:یک قول قرار اعلام نشده ای با هم داشتند که یک سری سمت هایی در کابینه به سازمان مجاهدین داده شود،که همین هم شد. سرانجام میرحسین موسوی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی(منافقین) اصرار زیادی برای نخست وزیری وی داشت،به عنوان نخست وزیر انتخاب گردید.بدین ترتیب میرحسین موسوی که تا چهار ،پنج ماه قبل به عنوان یک سردبیر روزنامه فعالیت داشت،در یک سیر صعودی آسانسور وار به نخست وزیری منصوب میشود؟؟؟ در طی سالهای  دولت سوم،چپ ها علی الخصوص بهزاد نبوی تلاش فراوانی را کردند تا طیفی را که از نظر فکری در دولت به رئیس جمهور وقت(آیت الله خامنه ای) نزدیکتر هستند، از دولت خارج نمایند.چنانکه سرآخر در نیمه ی عمر کابینه ی اول موسوی(سال 1362)آقای عسگر اولادی در اعتراض به دخالت های میر حسین موسوی و بهزاد نبوی از وزارت بازرگانی استعفا داد؛احمد توکلی دیگر وزیری بود که ماندن در دولت را تاب نیاورد و از وزارت کار استعفا داد. نتیجه کار چنان شد که ولایتی،ناطق نوری،رفیق دوست،پرورش،عسگر اولادی و مرتضی نبوی، در نامه ای خطاب به رهبر انقلاب نوشتند و در آن گفتند: عده ای در دولت، به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عده ای به دنبال مردمی کردن دولت.آقای ناطق نوری حتی یکبار در دیدار هئیت دولت با امام میکروفون را گرفت و گفت:«طرحی که آقایان درباره بانک دارند،اصلاً بویی از بانک اسلامی نبرده است.»

انتخاب مجدد میرحسین موسوی به نخست وزیری

 

پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری،مهمترین مساله تعیین نخست وزیر بود. با توجه به سیاستهای اتخاذی دولت در چهارسال اول و جهت گیری های آیت الله خامنه ای در این باره به نظر می رسید که شخصی به غیر از میرحسین موسوی عهده دار منصب نخست وزیری باشد.ابتدا امام(ره)نیز این موضوع را به آقای خامنه ای می سپارند که هر طور خواستند عمل کنند .اما بعدا با توجه به اظهار نظر آقای محسن رضایی،امام خمینی(ره)برای اینکه به جنگ لطمه ای وارد نشود اعلام می کنند که انتخاب غیر از ایشان خیانت به اسلام است . بعد از معرفی شدن موسوی به مجلس،برخی از نمایندگان طی نامه ای نظر امام(ره)را جویا میشوند.امام طی نامه ای مرقوم می دارد که در شرایط کنونی تغییر آقای موسوی به صلاح نیست،اما باز تصمیم گیری باز به عهده ی رییس جمهور و نمایندگان است.در نهایت در روز رای گیری و بعد از سخنان نمایندگان موافق و مخالف،از مجموع 261رای،مجلس شورای اسلامی با 162رای موافق و 99رای مخالف،به نخست وزیری مهندس میرحسین موسوی رای اعتماد داد.پس از مشخص شدن مخالفت99نفر از نمایندگان با وی،جناح در حال شکل گیری(چپ)که به شدت از نخست وزیری مجدد موسوی حمایت کرده بود،جناح (راست) را به مخالفت با ولتیت فقیه متهم ساخت و در انتخابات سومین دوره مجلس نیز از همین مساله استفاده کرده به پیروزی قاطع دست یافت.از آنجا که در اعلام نظر حضرت امام،حق انتخاب نخست وزیر در نهایت به رییس جمهور و نمایندگان مجلس واگذار شده بود،تفسیر مخالفین موسوی این بود که حضرت امام دستور صریح و حکم ولایی واجب الاطاعه نداده اند بلکه نظر ایشان ارشادی بوده است. به این ترتیب جناح راست در مجلس شورای اسلامی به اقلیت تبدیل شد و با نخست وزیری مجدد موسوی،قوه مجریه نیز به دست جناح چپ افتاد.از سوی دیگر دو روزنامه قدیمی و پر تیتراژ کیهان و اطلاعات،نیز در دست دو نفر از موسسان بعدی مجمع روحانیون مبارز-سید محمد خاتمی و سید محمود  دعایی بود که مفهوم آن از دست رفتن جایگاه سیاسی جناح راست در تمام امور قانون گذاری،اجرایی و رسانه ای بود.در جبهه رسانه ای نیز روزنامه رسالت به عنوان ارگان غیر رسمی جناح راست با روزنامه های جناح چپ مخصوصا کیهان آن روز ،به جدال قلمی و فکری می پرداخت. این تقابل فکری که از مسایل اقتصادی و میزان دخالت قوه مجریه در امور اقتصادی به وجود آمده بود،اندک اندک به سوی حوزه ی سیاسی نیز کشیده شد.آقای ناطق نوری می گوید:وقتی که آقای خامنه ای،مهندس موسوی را مجددا به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کردند،99نفر از نمایندگان به آقای موسوی رای ندادنددو طرفداران آقای موسوی در مجلس و دولت،هر جا که بودند،گفتند:((امام فرمودند به ایشان رای دهید و این 99نفر از امام تمرد کردند،اولا این99نفر معلوم نیست چه کسانی هستند و ثانیا وقتی امام فرمودند:شما معرفی کن،معنای آن این نبود که مجلس همه بالاجبار رای بدهد.امام هیچ وقت این طوری حرف نمی زد،لذا طرفداران آقای موسوی این99اسم را پیراهن عثمان کردند و هر کس را می توانستند بکوبند می گفتند جزو99نفر است.تقریبا 200نفر را این ها جزو آن 99نفر حساب کردند. من جمله خود من را،حال آنکه من اصلا در مجلس نبودم.بعضی جاها که من سخنرانی می کردم،افرادی بلند می شدند و می گفتند که شما جزو99نفر هستید. اصلا توجه نمی کردند که من آن موقع نماینده مجلس نبودم و بعضی که زیرکی آنها گل می کرد،می گفتند:ما می دانیم که تو جزو 99نفر نبودی،اما ذات تو اینست که اگر در آن زمان مجلس حضور داشتی ،جزو اینها می بودی.البته این را بگوییم که رای مجلس به دولت مخفی است و هیچ کس نمی تواند بگوید که چه کسی رای داد و چه کسی رای نداد.ایشان در ادامه گفتند:جمعی اخیرا خدمت ایشان(آیت الله خامنه ای)بودند،آقا فرمودند:وقتی آن موقع گفتند99نفر ،من هم گفتم صدمین آنها هستم.

استعفای میر حسین موسوی از نخست وزیری

روز 15شهریور سال 1367 حسین موسوی بدون اطلاع رییس جمهور و رهبر کبیر انقلاب اسلامی از نخست وزیری استعفا داد.استعفایی که تیتر یک روزنامه ی جمهوری اسلامی(روز نامه ای که موسوی قبلا سر دبیر آن بود) و در آن روز در اختیار مسیح مهاجر بود،قرار گرفت.آن هم در شرایطی که کسی از مسولین از این قضییه با خبر نبودند. موسوی دلایل استعفای خود را عدم اطلاع از برخی امور مثل بی اطلاعی خویش از نامه هایی که رییس جمهور به همتاهای بین المللی خویش نوشته است، و اینکه جواد لاریجانی ،قایم مقام وزیر خارجه دولتش از برخی روابط بین الملل در مصاحبه خویش نام آورده است و وی از آنها بی خبر بوده شکایت می کند و مواردی از این گلایه ها را مطرح می سازد.((آقای لاریجانی در جایی می گوید از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته می شود و بنده به عنوان رییس هیات وزیران از این کانال ها اطلاعی ندارم.))گلایه هایی که برخی از آنها خالی از وجه است و برخی به ارتباط وی با وزارت خارجه باز میگردد که زیر نظر وی مشغول به فعالیت بوده است و نه رییس جمهور و برخی نیز به دخالت های غیر قانونی حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در امور اجرایی کشور همچون موضوع رابطه با آمریکا که به هیچ وجه در حیطه اختیارات رییس مجلس نبوده است.اما او در بند دوم نامه خود مواردی را که توسط گروه های خودسر وابسته به مهدی هاشمی(معدوم)صورت گرفته است و نظام با آن برخورد کرده و وی را محاکمه نموده است به رییس جمهور ونظام نسبت داده است!اتهامی که حتی برخی چهره های اصلاح طلب نیز بارها اذعان کرده اند که باند مهدی هاشمی و در کنار آنها افرادی همچون میردامادی،میدان دار حوادث مورد اشاره موسوی بوده اند.افرادی که نه تنها هیچ سنخیت سیاسی با رییس جمهور نداشتند،بلکه بخشی از آنها از نزدیکان اطرافیان نخست وزیر همچون بهزاد نبوی به حساب می آمدند و بخش دیگر در حاشیه ی امن منتظری قرار گرفته بودند.این حاشیه امن تا حدی بود که موسوی در نامه ی خود آورده بود که ((متاسفانه و علی رغم همه ضرر و زیانی که این حرکات متوجه کشور کرده است هنوز هم این عملیات می تواند هر لحظه و هر ساعت به نام دولت صورت گیرد.))بی شک این گلایه به رییس جمهور باز نمی گشت و در زمان نگارش نامه برای وی نقش باند مهدی هاشمی(معدوم) در این میان به واسطه تلاش وزارت اطلاعات محرز گشته بود. شاید اگر میر حسین موسوی این فراز از نامه را به یاد داشت و اگر به واقع صلاح کشور را می خواست،هرگز حاضر نمی شد با حامی چنین جریان خطرناکی که حمایت هایش امام را ناچار به عزل وی کرد،همپیان گردد.وی در بند سوم استعفا نامه خویش چنین نوشته است:((تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری که به دلایل سیاسی صورت گرفت از همان اول ضایعه آفرین بوده و در ادامه آن نیز در شرایط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود.متاسفانه این مشکل  و مشکل وزرای مشاور علی رغم طرح در شورای تشخیص مصلحت به تاخیر افکنده شده و حل نگردیده است(هرچند که به هر حال حق شورای تشخیص مصلحت است و اینجانب انتظاری در این خصوص ندارم) توضیح وی که در پرانتز آمده است،به خوبی بیانگر قوت استدلال وی برای استعفا است. تشخیص مصلحت کشور در این زمینه امری بود که در این شورا  به تصویب رسیده بود و در میان حاضران در شورای تشخیص مصلحت، علاوه بر نخست وزیر ،افرادی که به شدت مدافع وی بودند،همچون هاشمی رفسنجانی ،موسوی اردبیلی، توسلی،موسوی خویینی ها و مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی حاضر بودند و شاید بتوان گفت که کفه توازن سیاسی به سوی موسوی سنگین بوده است،با این وصف چون شورا تشخیصی مغایر نظر وی داشته اند،وی همه آنها را به اتخاذ تصمیم سیاسی متهم نموده است.البته در انتخابات دهم ریاست جمهوری ترجیع بند حملات موسوی به دولت نهم،الحاق سازمان مدیریت و برنامه ریزی به ریاست جمهوری توسط احمدی نژاد بود. بند چهارم نامه وی به اختصار به موضوع تشکیل شوراهای گوناگون که منجر به کاهش اقتدار دولت شده اشاره دارد و در بند پنجم به عدم قدرت وی در پاسخگویی به اعضای دولت و نمایندگان مجلس در خصوص کارهایی که بدون اطلاع دولت صورت می گیرد پرداخته است.موضوعی که در بند دوم نیز بدان پرداخته بود.موسوی در تبلیغات انتخاباتی اش در سال 88،تجمیع شوراها و انحلال شوراهای فرعی توسط رییس جمهور را دیکتاتوری می دانست!اما امام راحل نیز در واکنش به این استعفا، مرقومه عتاب آمیزی صادر فرمودند که در نهایت منجر به پس گرفتن استعفا از سوی موسوی شد.

 در این مرقومه که در روزنامه های عصر 16شهریور و فردای چاپ استعفای موسوی به چاپ رسیده ،آمده است:

جناب آقای موسوی نخست وزیر محترم

نامه ی استعفای شما باعث تعجب شد.حق این بود که اگر تصمیم به این کار داشتید،لاقل من  و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان می گذاشتید. در زمانی که مردم حزب الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می برند،چه جای گله و استعفا است. شما در سنگر نخست وزیری به در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید،در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمی رسید،چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد. تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است که اگر صلاح بداند به هر میزان که مایل باشد، در اختیار دولت قرار خواهد داد. همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند.مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقه مندم، انشاالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می نمایم. روح الله الموسوی الخمینی67/6/15


جلال الدین فارسی نیز به تازگی در مصاحبه ای گفته است:« در دوران نخست وزیری موسوی هم زمانی که امام راحل قطعنامه را پذیرفتند میرحسین با دادن استعفا مخفی شد تا این گونه در جامعه القا کند که من موافق قطعنامه نبودم و از خودش در افکار عمومی قهرمان بسازد امام(ره) هم روسای قوه قضائیه و مقننه و اگر اشتباه نکنم یک یا دو نفر دیگر را احضار کردند و بدون بحث در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش استعفانامه موسوی به دنبال فرد جایگزین بودند که آقا وارد جلسه می شوند و امام(ره) شرح جلسه را می فرمایند و نظر آقا را می خواهند که آقا با لطفی که پروردگار به ایشان دارد و ذکاوت و درایت خاصی را نصیبشان کرده است از تصمیم شوم میرحسین پرده برداری میکنند و به امام(ره) می گویند با استعفا موافقت نکنید چرا که او به دنبال قهرمان سازی از خودش است، امام در این زمان دستش را بلند می کند و با اشاره به آقا می فرمایند این درست است.»
براساس نقل‌های موجود گویا میرحسین موسوی در فاصله زمانی تنظیم استعفا‌نامه در 14 تا 17 شهریور که به محضر امام می‌رسد، در منزل آلادپوش که از دوستانش بود به سر می‌برده است؛ روز سوم که حاج سیداحمد خمینی با تماس با مراکز مختلف از یافتن او ناامید شده بود، به افراد مختلف می‌سپرد که امام فرموده‌اند «به میرحسین بگویید بیاید که اگر نیاید نامه‌ای تنظیم کرده‌ام و در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهم که اگر پخش شود برای او دیگر دنیا و آخرت نمی‌ماند. روز سوم میرحسین تا ساعت 11 به محضر امام می‌رسد، آنگونه که منابع آگاه بر اساس یادداشت‌های آن زمان در اختیار روزنامه ایران قرار داده‌اند، امام راحل نکاتی را بدین شرح به وی فرموده‌اند: «من یک گله دارم و یک اعتراض،‌ گله دارم از اینکه شما اگر مشکلی داشتید، مثل گذشته مراجعه می‌کردید و حل می‌کردیم،‌ اگر می‌خواستید بروید، بی سرو صدا می‌رفتید. چرا سر و صدا کردید؟ اعتراض دارم به اینکه این مطالب را چرا به پای نظام نوشتید و نسبت به دولت دادید؟ ... اگر نبود کار این چند سال شما، به ملت اعلام می‌کردم که شما در مقابل انقلاب و نظام ایستاده‌اید و بعد از این چه توقعی است که از مجلس دارید؟ این حق مجلس است که به هر وزیری که می‌خواهد رأی بدهد یا ندهد. شما می‌بایست از نظر مجلس تبعیت کنید. دیگران هم قبل از شما از این قبیل حرف‌ها می‌زدند که مجلس باید هماهنگ با ما باشد. شما مجلس هرچه گفت به مجلس احترام بگذارید. اگر مسئله‌ای بود شورای مصلحت حل خواهد کرد.» آنچه مسلم است، پس از یک وقفه معنادار، امام بار دیگر حمایت علنی خویش را از دولت تکرار نمودند تا آثار استعفای نابجای میرحسین، به عملکرد دولت بیش از این آسیب نرساند. هرچند به نظر ناظران سیاسی جنس این دفاع آشکارا متفاوت بود. امام اما تا 80 روز در حمایت از دولت مکث کردند. این مکث که بسیار به ضرر دولت علی‌الخصوص در بعد تبلیغات رسانه‌های بیگانه بود، سرانجام با حکم انتصاب میرحسین موسوى به سمت سرپرست امور جانبازان‏ توسط امام پایان یافت. انتشار برخی از صفحات تاریخ معاصر که بیانگر کارنامه منفی موسوی در دوره ی نخست وزیری بود، باعث میشود که موسوی تهدی کند که علل استعفای خود را افشا خواهد کرد، در فاصله ی اندکی از این تهدید ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور مخلوع و فراری در هفته نامه انقلاب اسلامی در هجرت(چاپ فرانسه) متن نامه استعفای محرمانه ی میرحسین موسوی از نخست وزیری در سال 1367که مملو از اتهام به نظام بود را منتشر کرد! و یادآور شد که این نامه را برای اولین بار در مهرماه سال1367در نشریه ی خود منتشر کرده بود! حالا اینکه متن استعفای محرمانه ی نخست وزیر در دست یک عنصر فراری چه می کرد جای سئوال دارد؟

 

 

نوشاندن جام زهر به امام(ره)

 

 

یکی دیگر مهمترین اتفاقات تاریخ سیاسی کشور ،قبول قطعنامه و پایان جنگ بود ، که حضرت امام از آن به عنوان نوشیدن جام زهر یاد کردند.اما چه شد که امام(ره)که خواستار ادامه ی جنگ تا پیروزی  کامل سپاه اسلام بودند به یکباره قطعنامه را می پذیرند؟وچه کسانی در این ماجرا نقش داشته اند؟ مثلث  سه گانه (خاتمی، میرحسین و محسن رضایی)   با هماهنگی هاشمی رفسنجانی با ارسال نامه ای به امام  ایشان  رادر محذور قرار داده و مجبور به نوشیدن جام زهر نموده اند.  رضایی طی نامه ای به امام می نویسد که ما به علت نداشتن تجهیزات جنگی تا ۵ سال آینده هیچ پیروزی نخواهیم داشت و ممکن  است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم،می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.میرحسین موسوی نخست وزیر نیز اعلام کرده بود که اگر جنگ ادامه پیدا کند  ما دیگر نمی توانیم،بودجه ای را برای آن اختصاص بدهیم.سید محمد خاتمی – که در آن مقطع وزیر  ارشاد و با حفظ سمت معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و مسئول تبلیغات جنگ بود اعلام می کند که مردم برای رفتن به جنگ دیگر هیچ شوقی ندارند!محسن رضایی در این باره می گوید: «نامه آقای خاتمی،  حکایت از آن داشت که بسیجی‌ها  و مردم به جبهه نمی‌روند و ما در جبهه نیرو کم داریم.»آقای هاشمی چند تن از مسئولین دیگر را با خودش همراه می‌کند و به نزد امام می‌روند. قبل از این جلسه هم آقای هاشمی به کرّات سراغ امام خمینی(ره) رفته بود و با اصرار هر چه تمام‌تر از ایشان خواسته بود که آتش بس را بپذیرند و صلح انجام شود ولی حضرت امام خمینی(ره) سرسختانه مقاومت کرده و پاسخ رد می ‌داند . محسن رضایی نقل می‌کند که در یکی از جلسات که آقای هاشمی به امام اصرار می‌کند باید  بپذیرید و ما مجبوریم قطعنامه را امضاء کنیم، گفت: امام ناراحت می‌شوند و پاسخ منفی می‌دهند. در  جلسه دیگری آقای هاشمی، منتظری و دیگران را همراه خود کرده بود و نزد امام آمده بود تا اینکه شروع می‌کنند راجع به بدی اوضاع مملکت صحبت کنند، امام بلند می‌شوند و جلسه را ترک می‌کنند و به حرف های و به آنها اعتنایی نمی کنند. 

 

جلسه 23 تیر و گزارش‌های آن

 

در جلسه 23 تیر که آخرین جلسه‌ای بوده که نهایت فشار را آقای هاشمی رفسنجانی بر حضرت امام وارد می‌کنند و ایشان را وادار به پذیرش قطعنامه می‌کنند. پنج، شش گزارش را جلوی حضرت امام می‌گذارند. یک گزارش از فرماندهی وقت سپاه، یک گزارش از فرماندهی ارتش، گزارشی از نخست وزیروقت راجع به اوضاع اقتصادی و گزارشی از وزیر اقتصاد و گزارشی از رئیس برنامه و بودجه آقای روغنی زنجانی که در گزارش خود بیان کرده بودند که کفگیرمان به ته دیگ خورده است و دیگر اصلاً پول نداریم و گزارشی هم آقای سیدمحمد خاتمی - که آن زمان مسئول تبلیغات ستاد کل بود - آورده بود مبنی بر اینکه مردم دیگر به جبهه‌ها نمی‌روند و از جبهه‌ها استقبال نمی‌شود و یک گزارش مفصل هم خود آقای هاشمی تهیه کرده و ارائه می‌کنند تمام آنهایی که امام (ره)به آنها اعتماد کرده و تا آن موقع به آنها تکیه کرده بودند، همگی دستانشان را بالا برده بودند. این جاست که می‌فرمایند من این جام زهر را سر می‌کشم. امام هیچ گاه تحت تأثیر ترس  از موضع اصولی خود که بارها تأکید کرده بود که «اگر جنگ بیست سال هم طول بکشد؛ ما مرد جنگیم» کوتاه نمی آمد و آن چه موجب شد تا امام (ره) از موضع خود کوتاه آیند و جام زهر را بنوشند، گزارش های جهت دار برخی مسئولان و کارشناسان بود. امام(ره) نیز طی نامه ای دلایل پذیرش قطعنامه را اینگونه بیان می کنند. « با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می‌نمایم امام در خصوص نامه میر حسین موسوی نیز می فرمایند: « آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند، مسئولان جنگ می‌گویند تنها سلاح‌هایی را که در شکستهای اخیر از دست داده‌ایم به اندازه تمام بودجه‌ای‌ است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود.»هاشمی رفسنجانی نیز بعد ها در مصاحبه ای با تأیید این مسأله اعلام نمود: «دولت مهند س میرحسین موسوی در آن موقع اعلام کرد دیگر قادر به تدارک مالی نیست» اکبر هاشمی رفسنجانی با افتخار از نوشاندن جام زهر به امام خمینی(ره) سخن می گوید و اظهار می دارد: “ما با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عرب ها جنگ کردند ما کمک می‌کنیم. در زمان جنگ هم پیشنهاد پذیرش قطعنامه از سوی بنده بود. اگر امضا نمی‌شد تبریز و تهران و اصفهان مورد حمله شیمیایی با هواپیماهای اجاره ای فرانسه و روسیه انجام می‌شد و کلی تلفات می‌دادیم. بعد که صدام به کویت حمله کرد برخی آقایان گفتند برویم از صدام حمایت کنیم. ما از صدام حمایت نکردیم و حتی پناهندگان کویتی را پذیرفتیم و دنیا به ما اعتماد کرد و تحریم ها شکسته شد.”رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) -که آن روزها رییس جمهور بودند-در این باره  می فرمایند: « قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر این فشارها[ی خارجی] نبود. [پذیرش] قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادی کشور، مقابلِ روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی‏کشد و نمی‏تواند جنگ را با این همه هزینه،ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند ،چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت می‏کرد. وانگهی؛ اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت می ‏کردند، امام رضوان‏ اللَّه علیه، کسی نبود که رو برگرداند. بر نمی‏گشت! آن، یک مسأله داخلی بود؛مسأله دیگری بود.» آقای هاشمی در چند مصاحبه‌ای که سال‌های اخیر داشته‌اند، می‌گویند امام(ره) از پذیرش قطعنامه خیلی خوشحال بود و به من گفتند این از الطاف الهی بود که من قطعنامه را پذیرفتم.امااز قول حاج عیسی مستخدم امام نقل می‌کنند :که بعد از دو روز یک استکان چای برای امام آوردم، حضرت امام مرا بغل می‌کند و یک ساعت تمام گریه می‌کند؛ نقل می‌کنند همان روز اول آنقدر قدر امام افسرده و ناراحت شده بودند که توان اینکه از جایشان بلند شوند و به رختخواب بروند،را نداشته‌اند؛ آیا با این وضعیت  میتوان گفت امام خوشحال بود؟! مرحوم توسلی، از اعضای دفتر حضرت امام، نقل می‌کند که بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفت دیگر تا آخر عمر ایشان من یک لبخند بر لبهای امام ندیدم.امام بعد از پذیرش قطعنامه تا روز رحلت دیگر با هیچ گروه و شخصی که برای دیدار می‌رفتند صحبت نکردند. و همه صحبتهایشان را قطع کردند. شما در صحیفه امام جستجو کنید از روز قبول قطعنامه تا زمان رحلت حتی یک سخنرانی از امام پیدا نمی‌کنید.( فاصله بین پذیرفتن قطعنامه تا رحلت امام (ره) حدودا یکسال است.) استدلال‌هایی را که جلوی حضرت امام برای قبول قطعنامه می‌گذارند، اینها بوده است. اولین استدلال آنهااین بود که می‌گویند ما دیگر توان اقتصادی نداریم و کشور از پشتیبانی جبهه‌ها ناتوان است و دیگر پولی در خزانه نداریم. آقای محسن رضایی در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند که ما در طی 8 سال جنگ حدود 180 میلیارد دلار نفت فروختیم. از این مقدار چیزی حدود 20 الی 22 میلیارد آن فقط هزینه جنگ شده است. این یعنی چه؟! با اینکه این قدر حضرت امام از سال اول فریاد می‌زدند که جنگ باید در راس امور باشد، همه توجهات مردم و مسئولین کشور باید معطوف به جنگ باشد.آقای هاشمی در مصاحبه‌ای در سال 61 بعد از قضایای فتح خرمشهر و عملیات بیت‌المقدس اعتراف جالبی می‌کند و می‌گوید: ما در جنگ 10 الی 15 درصد بودجه را به این امر اختصاص داده‌ایم، اما عراق حدود 80 درصد بودجه‌اش را برای جنگ مصرف می‌کند. بعد اشاره می‌کند که اگر در زمان صلح هم همین مقدار را به نیروهای مسلح اختصاص می‌دادیم پذیرفتنی بود. همه ی اینها یعنی اینکه گزارش دروغ به حضرت امام داده اند.یعنی خزانه خالی نبوده بلکه نمی خواستند به جبهه ها کمک مالی بکنند!آقای روغنی زنجانی در گزارشی که برای حضرت امام می‌نویسد و در آن ذکر می‌کند ما دیگر پولی در بساط نداریم که خرج کنیم، آقای محسن رضایی نقل می‌کند که چند وقت بعد میرحسین موسوی نخست‌وزیر به من گفت که این چیزی که روغنی زنجانی گزارش داده است، نظر دولت نبوده یعنی تلویحا می‌گوید که این گزارش روغنی زنجانی است که داده شده است. چند سال بعد آقای روغنی زنجانی هم مصاحبه‌ای می‌کند و به این وسیله پته همدیگر را روی آب می‌ریزند و دست همدیگر را رو می‌‌کنند. روغنی زنجانی می‌گوید که این خود میرحسین موسوی بود که به من گفت این نامه را بنویسم. بهزاد نبوی که خودش وزیر صنایع سنگین در آن زمان بود، طی مصاحبه‌ای در سال 87 می‌گوید که در مورد دلایل پایان جنگ هیچ گاه اشاره نشد که کشور از نظر اقتصادی توان تهیه نیازهای جبهه‌ را ندارد. به هیچ عنوان دلیل پایان جنگ، اقتصادی نبوده است. اما درباره ی اینکه مردم اشتیاقی به جبهه رفتن ندارند باید گفت که:. آقای هاشمی در جلسه‌ 11 دی سال 1366 به فرماندهان جبهه شمال غرب می‌گوید: الان ما یک میلیون سرباز داریم که باید تدارک شوند.دو ماه قبل از قبول قطعنامه در یادداشت 5اردیبهشت 67 ایشان در کتاب خود می‌نویسند در جلسه‌ شورای عالی پشتیبانی جنگ درباره اعزام نیرو به جبهه بحث شد. گفتند سطح اعزام خوب است؛ این اعتراف خود آقای هاشمی رفسنجانی است. بازایشان در 24 آذر سال 66 طی مصاحبه‌ای با کیهان گفته بود: مانورها نشان داد که از نظر نیروی انسانی رزمنده غنی هستیم؛ فرمانده پایگاه مقداد سپاه تهران در تاریخ 28 آذر 66 مصاحبه می‌کند و می‌گوید: در سال جاری آمار اعزام نیروهای داوطلب به جبهه فقط از غرب تهران نسبت به سال گذشته 120 درصد افزایش داشته است.رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) در هفته اول فروردین سال 67 می‌گویند از ابتدای جنگ تا امروز هر زمان که مسئولان جنگ به مردم حتی به اشاره‌ای نیاز جبهه‌ها را اعلام کرده‌اند مردم با کمال شوق و رغبت بدون اندکی درنگ به جبهه‌ها شتافته و سنگرها را پر کرده‌اند، مردم ما هر چه پیش می‌رویم نسبت به ادامه دفاع مقدس خود مصمم‌تر می‌شوند.آقای هاشمی در یادداشت ،2 مرداد 67 یعنی چند روز بعد از پذیرش قطعنامه می‌نویسد: آقای محسن رضایی آمد و از سرعت جذب نیروهای مردمی راضی است، و  در یادداشت 15 مرداد 67 می‌نویسد: ظهر آقای شمخانی آمد(او همان کسی است که چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی گفت ما در آخر جنگ چون مردم به جبهه نمی‌آمدند و نیرو نداشتیم مجبور شدیم قطعنامه را بپذیریم!) و طرح عملیات سپاه را آورد و گفت:300 گردان نیرو حاضر است و باز هم آمدن نیرو ادامه دارد . و اگر  بقول آقای رضایی توان نظامی ما پایین آمده بود چطور سه روز بعد از پذیرش قطعنامه،  وقتی عراق لشکر خودش را از جنوب وارد کشور می‌کند و تا نزدیکی‌های اهواز پیشروی می‌کند و از آن طرف از جبهه‌های غرب و میانی وارد کشور می‌شود و بخش‌های وسیعی از کشور را دوباره می‌گیرد، با یک پیام دو سطری حضرت امام که توسط تماس تلفنی حاج‌احمدآقا(ره) به آقای رحیم صفوی، می فرستد و وقتی این پیام را آقای رحیم صفوی دریافت می‌کند و به فرماندهان لشکرها و گردانها می‌رساند، ظرف دو ساعت آنچنان جهنمی برای تانک‌های عراقی ایجاد می‌شود که تانک‌ها همین‌طور یکی یکی منفجر می‌شدند .بعد آقای محسن رضایی در سالها بعد می‌گوید وقتی که قوای عراق آمدند و آن حمله آخر را انجام دادند و تا نزدیک اهواز آمدند ما یک عملیات سرنوشت‌ساز را طراحی کردیم و خلاصه لشکرها را بسیج کردیم و  قوای عراق را بیرون راندیم. پس معلوم می‌شود که توان نظامی کشور سر جای خود بود و رزمندگان ما در حالت آمادگی کامل بودند. آنها جام زهربه امام نوشاندند تا جنگی که دیگر رغبتی برای ادامه آن را نداشتند، را پایان دهند.

 

دانلود کلیپی درباره ی نوشاندن جام زهر به امام و رهبری

 

 

قتلهای زنجیره ای و کودتا علیه مقام معظم رهبری

 

محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر خاتمی خطالب به حسینیان: «فلانی ببین! آقای خامنه‌ای غیر از امام است و آقای خاتمی 20میلیون نفر پشت سر دارد، آقای خامنه‌ای هشت میلیون رای آورد و اگر درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقای خامنه‌ای پیروز نخواهد شد!»

قتلهای موسوم به قتلهای زنجیره ای در سال 1377و با به قتل رساندن داریوش فروهر و همسرش و تعدادی از نویسنده صورت گرفت و یکی از فتنه های پیچده بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. بعد از به وقوع پیوستن قتل ها با تأکید مقام معظم رهبری، بلافاصله ریاست جمهور وقت ، دستور تشکیل کمیته ی ویژه ای را با عضویت وزیر صادر نمود. علی ربیعی؛ مشاور امنیت خاتمی، علی یونسی؛ رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح و ناصر سرمدی پارسا؛ معاون وقت امنیت داخلی وزارت اطلاعات اعضای این کمیته سه نفره بودند که گفته می‌شود "سعید حجاریان" آنها را به محمد خاتمی پیشنهاد کرده است.سعید امامی به عنوان متهم اصلی دستگیر میشود. در این میان روزنامه های دوم خردادی  اعترافات ساختگی را از سعید امامی  قبل از کشته شدنش و یا به تعبیر خودشان قبل از خودکشی اش منتشر می کنند  که در آن سعید امامی می گوید که من از مقامات  رده بالای نظام دستور داشته ام و عناصر ضد نظام داخلی با پشت پرده ی سعید حجاریان ، تحلیل ها را بدان سو می برند که سعید امامی به دستور شخص مقام معظم رهبری این اقدامات را انجام داده است و جالب آنجاست که سعید حجاریان مغز متفکر و مشاور امین محمد خاتمی، تمام این اقدامات را  علیه نظام برنامه ریزی می کند و پس از اعمال این هزینه ها بر نظام و رهبری به ناگاه خبر مرگ سعید امامی از زندان بیرون می آید و سپس انتشار بخشی از این فیلم ها ی بازجویی (شکنجه) متهمین این پرونده بود که بر علیه نظام ماجرا ساز  شد. در میان این تصاویر دلخراش، وحشتناک ترین تصویر مربوط به شکنجه ی  همسر سعید امامی است که مشخص نیست به چه عنوانی دستگیر،بازجویی و شکنجه میشود. با انتشار این تصاویر و فیلم ها ، دولت مردان اصلاحات که تا چند روز قبل از آن ، سینه ها را جلو داده و با افتخار درباره ی از بین بردن غده سرطانی سخنرانی های آتشین ایراد می نمودند ، یکباره میدان را خالی کرده و خود را از همه جا بی خبر معرفی می نمودند. این بار بوی گند ماجرا آنقدر بالا می آید که دفتر ریاست جمهوری اقدام به انتشار بیانیه ای می نماید تا محمد خاتمی و دیگر دولتمردان را از اتهام نظارت بر شکنجه ی متهمین تبرئه نماید  و تلویحاً مقامات بالاتر  از دولت در مجامع متهم شناخته شوند! که این بار نیز رسانه ها انگشت اتهام را دوباره به  سوی بیت رهبری می برند.

 

روح الله حسینیان افشاگری می کند!

 

همه چیز طبق خواست دوم خردادی ها و مسئولان دولت اصلاحات در جریان بود، تا اینکه روح الله حسینیان اقدام به افشاگری  می کند. وی اولین بار در تاریخ 22/10/1377به افشاگری درباره ی  اصل ماجرای قتل پرداخت . وی ابتدا  اصل عمل قتل ها را  محکوم کرد و گفت : (( اصل عمل قتل های اخیر بر خلاف مصالح نظام اسلامی و محکوم بوده است.)) وی همچنین اعلام پشت پرده ی  ماجرای قتل ها را تنها راه ریشه کنی این گونه قضایا دانست و بیان داشت : (( باید برای ریشه کنی این قضایا ، جسارت اعلام واقعیت ها را داشته باشیم تا بتوانیم راه صحیح پیشگیری از آن را بدست آوریم.)) حسینیان می گوید: که قبل از شروع قتل ها به دست مصطفی موسوی ، وی طی ملاقاتی با محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، از قتل های قریب الوقوعی خبر داد و آن را سناریویی برای سقوط دولت خاتمی دانست؛ اما پس از چندی که ماجرای قتل ها به اوج رسید، موسوی دوباره به دفتر خاتمی رفت و اعتراف کرد که قتل ها را خود او انجام داده است. حسینیان تأکید می کند: « در این ماجرا، مدتی قبل از اینکه قتل ها شروع بشود ، آقای موسوی خدمت آقای خاتمی می رسد، ناگفته نماند که برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری، آقای موسوی پیشنهاد شده بود به آقای دری که ایشان به عنوان معون امنیت نصب شود ، اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان جانشین معاون امنیت منصوب شد. قبل از اینکه قتلها به وقوع بپیوندد، ایشان (مصطفی موسوی) خدمت رئیس جمهوری می رسد و مطلبی را اعلام می کند و می گوید که در وزارت اطلاعات، سناریویی در حال تد وین است و می خواهند ، عده ای را به قتل برسانند و باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتل ها خبری هم نبود و حتی یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی گرفته  و این جریان را گفته که خوشبختانه نوارش هم موجود است و ضبط شده این مکالمه . بعد از مدتی قتل ها شروع شد. در قتل ها وقتی فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضع گیری کرد، مسئولان دیگری موضع گیری کردند، خصوصاً ریاست جمهوری موضع تندی گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع بکار کرد. بلافاصله بعدش قتل های دیگری هم به وقوع پیوست. که از همان اول، این ماجرا  را مشکوک می کرد که چرا واقعاً چنین اتفاقی دارد پشت سر هم به وجود می آید؟ بعد از اینکه ماجرای قتل ها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر ریاست جمهوری و گفت که این قتل ها توسط من انجام شده است و کشفی هم در کار نبوده است. خود ایشان رفتند و گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمی گرفتند و می گفتند دروغ است ، مگر میشود آقای موسوی دوم خردادی ،طرفدار جبهه ی دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ نمی پذیرفتند و می گفتند بازاین یک سناریو است، بالاخره آن قدر اصرار کرد تا پذیرفتند.» حسینیان می گوید مصطفی کاظمی(موسوی) در اعترافاتش برنامه ریزی ، دستور و مدیریت پروژه ی قتل ها را می پذیرد و می گوید:«آقای موسوی همه ی جریان را پذیرفته .خودش دستور داده، برنامه ریخته، و شخصاً مدیریت پروژه قتل ها را هم پذیرفته است.»

 

پرونده ی قتل ها در مسیر انحرافی

 

پرونده ی قتل ها در مسیر انحرافی و غیر طبیعی قرار گرفت و بازجو های این پرونده توسط علی ربیعی(عباد) به سازمان قضایی نیروهای مسلح تحمیل شدند.همه ی کارها را آقای علی ربیعی(عباد) مشاور امنیتی آقای رئیس جمهور انجام می دادند. حتی جناب آقای یونسی که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را گذاشته اند. بعداً که رفتند شروع بکار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفته اند بگذارید برای رسیدگی به این پرونده. حسینیان در افشاگری دیگری فاش می سازد که انتخاب بازجوها در اصل کار سعید حجاریان بوده است و بازجوها از دوستان نزدیک وی بوده اند. وی می گوید:« بازجوهایی که از طرف دولت تعیین شده اند،از جانب سعید حجاریان هستند و  قتل ها یک توطئه است و جریان رسیدگی یک توطئه است. شش هفت ماه قبل از کشف این ماجرا،این خبر را در مشهد اعلام کردم.» حسینیان همچنین اظهار می دارد که: در ملاقاتی با نیازی،رئیس سازمان قضایی وقت، ماهیت قضییه را برای وی فاش ساخته و از دوستی بازجوها ی پرونده  با سعید حجاریان و انتخاب بازجوها توسط وی پرده برداشته است و گفته که سپردن چنین پرونده ی حساسی به سربازان سعید حجاریان ، اشتباه محض است. وی تأکید می کند که:«نیازی متأسفانه گوش نکرد به حرف من ، الآن گرفتار شده است. به او گفتم اینها آدم های خطرناکی هستند. گفتم (که) آقای نیازی، اینها با سعید حجاریان ارتباط دارند، اینها از دوستان آنها هستند. مگر میشود پرونده ای را که خود آنها متهم هستند ، رسیدگی را به عهده ی آنها گذاشت نکن چنین کاری را!» حسینیان در جمع مردم کرمانشاه دست به یک افشاگری بزرگ زد که هیچکس حتی وزارت اطلاعات آن را تکذیب نکرد. حسینیان درباره ی سابقه ی این بازجوها می گوید:«دو نفر از بجه های چپ وزارت اطلاعات،من حالا کاری ندارم با سابقه ی اینها. من خوب می شناسم این دونفر را؛ یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به نام مهدی. این دونفر بازجوهایی هستند که هر پرونده ای که دست شان بود، زمانی که من مسئول رسیدگی به پرونده های وزارت اطلاعات بودم، وقتی پرونده هایی که اینها بازبینی کرده بودند، می گفتم از اول بازجویی بکنید. اینها اول سوژه را پدرش را در می آوردند یا وادارش می کردند به خوکشی ، دو سه نفر از متهمین خودکشی کردند. یا خودکشی می کند یا آبرویش را می برند. می گویند مسئله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده، آخر سر هم هیچی از آن در نمی آورند. حسینیان می افزاید:« در مورد جریان شکنجه این گونه نبود که آقای خاتمی خبر نداشته باشد. متأسفم که آقای خاتمی انکار می کند. بنده به یکی از وزرا بارها گفتم که چرا جریان شکنجه را به آقای خاتمی نمی گویید؟ گفت، گفته ام. ماجرای کشف شدن جریان شکنجه در دمضان سال گذشته بود که یک نفر از پزشکان بیمارستان بقیة الله سپاه که خانم او هم در وزارت اطلاعات بوده است، برای آقای یونسی خبر آورد که یک خانم و یک آقایی از متهمین پرونده در حال مرگ هستند و خیلی التماس می کنند که یک نفر با آنها صحبت کند. آقای یونسی نماینده ای فرستاد که او را راه ندادند، تا اینکه جریان به دفتر مقام معظم رهبری رسید. از طرف دفتر با آقای هاشمی شاهرودی تماس گرفتند و ایشان آقای مروی را فرستاد برای تحقیق و دیدند که یکی از آنها همسر سعید امامی است. اینها در حال مرگ بودند و کلیه هایشان از شدت شکنجه از کار افتاده بود. آقای مروی می گفت: استخوان کف پاهای همسر سعید امامی بیرون زده بود،یعنی شکنجه چیزی نبوده که آقای خاتمی بخواهد انکار کند. این جریان کشانده شد به هیأت سه نفری که رفتند پرونده را رسیدگی کردند و مشخص شد همه چیز دروغ بوده‌است. در سؤال‌هایی که از متهمین می‌کردند دنبال قتل‌ها نبودند بلکه دنبال چیز دیگری بوده‌اند.پس از آن‌که انحراف هدفدار در مسیر پرونده‌ قتل‌های زنجیره‌ای به‌دست بازجوهای انتخاب شده از سوی سعید حجاریان کشف می‌گردد، خاتمی از طریق یکی از وزرایش برای حسینیان پیام می‌فرستد و از او تمنا می‌کند که از ماجرای کشف شده سخن نگوید و به افشاگری نپردازد: مهم‌تر از اینها پیامی بود که ایشان(خاتمی) پس از کشف شدن جریان شکنجه در حضور سی نفر برای من فرستاد. از جمله شاهدان این جلسه آقای زرگر، آقای رامندیها از قضات دیوان عالی‌کشور، آقای راجی از قضات دادگاه تجدیدنظر بودند. در آن جلسه، وزیری آمد و از قول آقای خاتمی گفت: آقای خاتمی به شما سلام رسانده و از شما خواهش کرده است که در مورد این جریان شما مصاحبه نکنید. من هم از طرف مقابل، از روزنامه‌ها می‌خواهم فتیله را پائین بکشند، خودم پرونده را جمع و جورش می‌کنم. اگر آقای خاتمی کاره‌ای نبود چطور می‌توانست پرونده را جمع و جورش کند؟ اگر واقعاً ایشان نقش نداشتند چرا پیغام دادند؟ به همین خاطر است که اینها جرأت نمی‌کنند با من مناظره کنند.
با کشف انحراف در مسیر رسیدگی به پرونده‌ قتل‌های زنجیره‌ای، خاتمی؛ رئیس‌جمهور وقت، در معرض یک رسوایی مفتضحانه قرار گرفت و چاره‌ای جز تکذیب نقش خود در پرونده ندید. این حرکت مسبب آن شد که سازمان قضایی نیروهای مسلح بیانیه‌ افشاگرانه و سرگشاده‌ای در همین باره صادر کند و مسائل مربوط به انحراف پرونده را فاش سازد: آقای خاتمی در امر پی‌گیری پرونده‌ قتل‌های زنجیره‌ای نقش اساسی ایفا نموده و در آن دخالت داشته‌اند... اصل دخالت قابل انکار نیست و باید مسئولیت این دخالت نیز پذیرفته شود.
در بیانیه‌ مذکور با تأکید بر این‌که رئیس‌جمهور وقت اختیارات فراوانی در پرونده‌ قتل‌ها داشته، آمده است براساس اعلام مورخ 1377/9/24 دفتر رئیس محترم جمهوری، کمیته‌ ویژه‌ یک کمیته قضایی-امنیتی بوده است. لذا علی‌الاصول می‌بایست عضوی از قوه‌ قضائیه و عضوی از قوه‌ مجریه در آن شرکت داشته باشند و قاعدتاً عنصر قضایی این کمیته می‌بایست از سوی رئیس قوه‌ قضائیه معرفی می‌شد. در حالی که عضو قضایی این کمیته(آقای یونسی) نیز از سوی آقای رئیس‌جمهور معرفی شده است و رئیس وقت قوه‌ قضائیه هیچ‌گونه اطلاعی از موضوع نداشته است... ورود یک گروه خاص در پرونده‌ امنیتی خاص، عملاً کار تحقیق را مختل می‌کند. بخصوص اگر انگیزه‌های خاصی وجود داشته باشد که چنین نیز شد و ورود این گروه، سرنوشت پرونده را عوض کرد...

بنابراین واقعیت آن است که تشکیل این گروه و ورود آنها به پرونده با اصرار و ابلاغ آقای خاتمی صورت گرفته، در حالی که برخلاف نظر مقام قضایی پرونده بوده است... اگر ایشان(خاتمی) نتایج بازجویی‌ها را بررسی نمی‌کرده، پس گروه بازخوانی را برای چه تشکیل داده‌اند؟... در این پرونده جناب آقای خاتمی اختیارات بالایی را اعمال نموده‌اند که از آن جمله می‌توان به تعویض مقام قضایی پرونده اشاره نمود که چنین امری مسبوق به سابقه نیست... اگر این امر اعمال مسئولیت و اختیار در رسیدگی به پرونده نیست، پس اسم آن چیست؟

 

تردید در خودکشی سعید امامی

 

حسینیان همچنین با قوت مسئله خودکشی سعید امامی را رد کرد و گفت: اما مسئله‌ خودکشی را اصلاً اعتقاد ندارم. مطمئن هستم سعید امامی را همان دست‌های ناپاک که قتل‌های زنجیره‌ای را به وجود آوردند، همان دست‌های ناپاک که جریان رسیدگی را منحرف کرد، سعید امامی را به قتل رساند و مظلومانه پیش از کشتن آبروی او را بردند. من قبل از این جریان به آقای ربیعی یک نامه‌هایی نوشتم. وقتی که دستم از همه جا کوتاه بود گفتم مظلومیت این بچه‌ها دامن شما را خواهد گرفت. دلایل حسینیان برای عدم خودکشی سعید امامی به این شرح بود:
«یک استکان داروی نظافت کسی را نمی‌کشد؛ من گواهی فوت ایشان را دارم و پزشک قانونی هیچ گزارشی راجع به مرگ ایشان ننوشتند و نوشتند علت مرگ نامعلوم (است). آقای سعید امامی تا چهار روز در بیمارستان بود، زنده بود و بعد از چهار روز فوت کرده است. معلوم است که دارو این‌قدر مؤثر نبوده، همان لحظات ایشان را از بین ببرد و حتی خبر دادند که ایشان خوب شده بیایید ببریدش.»

حسینیان قتل سعید امامی را به آن دلیل محتمل‌تر می‌داند که پزشکان علت مرگ وی را(دو ساعت قبل از مرخصی) ایست قلبی دانسته‌اند و از طرفی دیگر ایست قلبی با آمپول هواست. حسینیان ناگفته دیگری را نیز فاش می‌کند و می‌گوید: چند وقت پیش خدمت آقای ری‌شهری بودم، ایشان فرمودند که یک نوار شکنجه آورده‌اند اینجا. من دیده‌ام حالم به هم خورده است دو دقیقه‌اش را دیده‌ام و مطمئن شدم که سعید امامی خودکشی نکرده بلکه او را کشته‌اند من همین‌جور پیگیر بودم ببینم این نوار چیست که آقای ری‌شهری از این جریان چنین استنباط کرده‌است؟ بالاخره از دوستانی که نوار را دیده بودند سؤال کردم. دیدم که یکی از همین متهمین را دارند با شلاق می‌زنند و بازجوها می‌گویند که دو قاشق بخور.

 

مراسم ختم سعید امامی و بیانیه حسینیان

 

«روزنامه‌های وابسته به جناح حاکم تلاش می‌کنند تا با یک مغالطه‌ آشکار "مجرم اصلی" را فردی جلوه دهند که الآن دستش از دنیا کوتاه است و قادر به دفاع از خود نیست. حسینیان همچنین این تصور مشارکتی‌ها که بتوانند وی را با ترور شخصیت از میدان بیرون کنند، اشتباه محض آنها می‌داند: غوغاییان سخت در اشتباه‌اند، اگر می‌پندارند با دروغ و تخریب و ناجوانمردی می‌توانند امثال حسینیان را از صحنه خارج کنند و صدای او را در گلو خفه کنند.این روشی را که جبهه‌ دوم خرداد در پیش گرفته‌است روش قابل دوامی نیست. تجربه نشان داده است که انحصار شکست خوردنی است. استبداد در هر شکلی فروریختنی است. اگر شاه توانست با تک حزبی سلطنت خود را حفظ کند، شما هم می‌توانید سیطره‌ تک صدایی را مدتی طولانی حفظ کنید! اگر شاه توانست با دیکتاتوری مرتجعانه‌ خویش، سکوت را برای همیشه بر مجاهدان راه خدا تحمیل کند، شما هم خواهید توانست با دیکتاتوری مدرن و اشرافیت مطبوعاتی، دهان آزادگان را ببندید. شما‌ آن‌قدر ضعیف و ترسو هستید که حتی توان تحمل یک صدای مخالف را ندارید. همه‌ سنگر‌ها را به گفته‌ خود فتح کردید. دولتی مقتدر با پشتوانه‌ای قوی، مجلس را نیز با اکثریتی قاطع به آن افزودید... همه را مرعوب فضای خفقان خویش کرده‌اید تا همه تن به سازش با شما داده‌اند اما آن‌قدر خود را در موضع شکنندگی می‌بینید که اجازه‌ اظهارنظر حتی به یک مخالف هم نمی‌دهید. در مورد قتل‌های مصطفی کاظمی هر چه خواستید گفتید و با هر کس دشمنی داشتید بر او تاختید، اما یک تحلیل مخالف تمام رشته اعصاب شما را به هم ریخت و هنوز برخود می‌پیچید و تیر در تاریکی رها می‌سازید. راستی در برنامه‌ چراغ چه مطلبی را گفتم که این‌چنین برآشفتید و این‌چنین زبان به ناسزا گشودید؟... اما می‌دانستم شما پریشان از ناتمام ماندن سناریویی بودید که برایتان نگاشته بودند و من خوشحالم از بر هم زدن صف حمله‌ شما. در دل به شما حق می‌دادم که فریاد بزنید و سر بر دیوار بکوبید. باند شما با دست پنهانش جریان رسیدگی به پرونده را منحرف کرد و با دست آشکارش فضا را آلوده ساخت. آنچه پس از یک سال و اندی رسیدگی اتفاق افتاد، همان چیزی بود که من در یک جلسه خصوصی در مشهد پیش‌بینی کردم و شما از آن یک بحران ساختید. اگر یک روز دست‌اندرکاران رسیدگی و اعمالی که به وقوع پیوست برای مردم آشکار شود آنچه اکثر مسئولان در نهان گفتند که "حق با حسینیان بود" آشکارا خواهند گفت. آن روز را خواهید دید که همه‌ کسانی که افتخار دخالت در رسیدگی داشتند و آشکارا مسئولیت رسیدگی را می‌پذیرفتند و از ادامه‌ رسیدگی اعلام رضایت می‌کردند، همه چیز را انکار خواهند کرد و من مطمئنم آه مظلوم چنان خاندان برانداز است که هیچ‌کس را توان گریز از آن نباشد. و آن روز فرا خواهد رسید... با صدای رسا اعلام می‌کنم من عقیده‌ام راجع به سعید(حجاریان) هیچ تغییری نکرده‌است. اگر تمام مسئولان نظام او را فرشته بدانند و او را پیام‌آور آزادی بخوانند، در عقیده‌ بنده سر سوزنی تغییر نسبت به برداشت خودم از او به‌وجود نخواهد آمد، مگر این‌که قطع برخلاف پیدا کنم و مطمئن شوم در مقدمات ِبرداشتم اشتباه کرده‌ام. آن وقت خودم با پای برهنه در خانه و درگاهش خواهم ماند تا از او رضایت بطلبم. البته شما می‌توانید همین جملات را تیتر کنید و جوسازی کنید، من از جوسازی شما ترسی ندارم. حیات شما بر پایه تبلیغات بی‌اساس و دروغین است اما بدانید که "إن اوهن البیوت، لبیت العنکبوت: سست‌ترین خانه‌ها، خانه‌ عنکبوت است." اگرچه امروز با امواج تبلیغاتی، همه چیز را به عکس جلوه می‌دهید، باطل را حق و ارزش‌ها را ضد‌‌ارزش می‌نامید اما روزی چهره‌ تزویر هویدا و شمشیر زور شکسته و کیسه‌ زر تهی خواهد شد. شما چنان در تعارض عریان گرفتار شده‌اید که چاره‌ای جز غبار به راه انداختن ندارید؛ شعار آزادی می‌دهید اما اختناقی ایجاد کرده‌اید که همه را در محاق وحشت از اظهار نظر فرو برده‌اید. من چگونه باور کنم انسان‌هایی که هیچ ماهیت دموکراتیک ندارند می‌خواهند دموکراسی برقرار کنند؟! شعار قانون می‌دهند اما هر قانونی را زیرپای خود له می‌کنند؟ من هرگز باور نمی‌کنم قانون‌شکنان مدافع قانون باشند... وقتی به شعار‌های ضد‌‌خشونت شما می‌اندیشم و سابقه‌ شغلی شما را به یاد می‌آورم غرق در تعجب می‌شوم؟ وقتی جناب آقای موسوی‌تبریزی و آقای وردی‌نژاد و عباد و آیت‌الله خلخالی می‌شوند ضد‌‌خشونت و آیت‌الله جنتی و مصباح می‌شوند چهره‌های خشن، نمی‌دانم دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟ شما به من حق بدهید که نسبت به همه شعارهایتان به دیده شک و تردید بنگرم، بیایید برای بررسی ریشه‌های خشونت یک مرتبه این سؤال را مطرح کنیم: "چه کسانی و چه جناحی در این کشور خشونت را پایه‌ریزی کردند؟" عجبا! یک روز آیت‌الله مهدوی به خاطر منتقد بودن به رفتار خشن، می‌شود سازشکار و به جرم سازشکار باید منزوی شود و یک روز به جرم خشونت باید منزوی شود و آیات عذاب در شأن او نازل شود و معاویه دغلباز، عابد و زاهد قلمداد گردد؟ آن وقت نباید تعجب کرد از کسانی که ملت ایران را یکپارچه ممنوع‌الخروج اعلام کردند. اگر امروز از غم امت سر در جیب تفکر فرو برند و کسانی که سفارتی را در منظر عام به تسخیر درآوردند و امروز شعار تنش‌زدایی سر دهند و گناه تنش‌ها را به گردن دیگران بیندازند البته به این هنرمندی باید‌آفرین گفت که چگونه آسمان و ریسمان می‌کنند و ریسمان را مار و صد البته باید به هنرمندانی که طبق مقتضای زمان، ‌روزی از دیوار سفارت بالا می‌روند و روزی به پای دیوار سر می‌سایند، ‌آفرین گفت؛ به امید روزی که نفاق، نقاب از رخ برکشد.»

 ماجرای اعترافات همسر سعید امامی حسینیان در پاسخ به این سؤال که فیلم منتشر شده از بازجویی همسر شهید سعید امامی چقدر صحت دارد، گفت: متأسفانه فیلم‌های منتشر شده در این زمینه صحت دارد و علتش نیز این بود که کار بازجویی و بازپرسی در آن زمان از دست وزارت اطلاعات نیز گرفته شده بود. بازجوهایی که توسط سعید حجاریان برای این پرونده انتخاب شده بودند،با شکنجه ی همسر سعید امامی ،او را وادار به گفتن  آن اعترافات ساختگی می کنند.

حکم دادگاه

بالاخره پس از جنجال‌های بسیار دادگاه متهمان قتل‌های زنجیره‌ای در فاصله 3 تا 30 دی 79 به صورت غیرعلنی و بدون حضور هیچ یک از وکلا یا اعضای خانواده مقتولان به ریاست محمدرضا عقیقی ،رئیس شعبه دادگاه نظامی یک تهران برگزار شد.
رئیس دادگاه اعلام کرد که پس از استماع نظر و استدلال معاون دادستان نظامی تهران، چون علنی بودن دادرسی را موجب اخلال در امنیت و نظم عمومی تشخیص داد، مستند به‌بند ‌3 ماده‌ ‌327 قانون آئین دادرسی کیفری و اصل ‌165 قانون اساسی قرار دادرسی غیرعلنی را صادر نموده است. با برگزاری12 جلسه دادگاه در نهایت شعبه یک دادگاه نظامی تهران به ریاست قاضی عقیقی در حکمی "مصطفی کاظمی"؛ قائم مقام وقت معاونت امنیتی وزارت اطلاعات و مهرداد عالیخانی؛ مدیرکل وزارت اطلاعات را به جرم آمریت و صدور دستور چهار فقره قتل به چهار بار حبس ابد محکوم کرد.
علی روشنی؛ مسئول وقت حراست بهشت زهرای تهران به جرم مباشرت در قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده به دوفقره قصاص نفس و محمود جعفرزاده؛ عضو اداره عملیات وزارت اطلاعات را به جرم مباشرت در قتل داریوش فروهر به یک فقره قصاص نفس محکوم شدند.
همچنین علی محسنی؛ دیگر عضو اداره عملیات وزارت اطلاعات را به جرم مباشرت در قتل‌ پروانه اسکندری(فروهر) به یک فقره قصاص نفس پس از پرداخت نصف دیه‌ کامل به قاتل محکوم شد. حمید رسولی و محمد عزیزی از مدیران میانی وزارت اطلاعات هر دو به جرم آمریت و صدور دستور در راستای اجرای دو فقره قتل آقای داریوش فروهر و خانم اسکندری به دو فقره حبس ابد محکوم شدند. خسرو براتی به جرم معاونت در قتل به ده سال زندان و اصغر سیاح به شش سال زندان محکوم شدند و سایر متهمان شامل ابوالفضل مسلمی، مصطفی هاشمی، محمدحسین اثنی‌عشر، علی صفایی‌پور و علی ناظری به دو و نیم تا چهار سال زندان محکوم گردیدند. دادگاه 3 نفر از اعضای بازداشت شده وزارت اطلاعات را تبرئه کرد و متهمان همگی به غیر از خسرو براتی از اعضای رسمی وزارت اطلاعات بودند.
با اعتراض وکلای متهمان قتل‌های زنجیره‌ای رأی دادگاه در دیوان عالی کشور نقض شد و محمد عزیزی و علی روشنی در شعبه پنجم دادگاه نظامی تهران به تغییر عنوان اتهام مواجه شدند و مجازات محکومان به قصاص نیز به دلیل آنچه گذشت خانواده مقتولان ذکر شد به 10سال زندان محکوم شدند. چند سال بعد تمامی محکومین به جزمصطفی کاظمی و عالیخانی آزاد شدند.

منبع: رمز عبور شماره1؛ منتشر شده از روزنامه ایران

 محمد زارع فومنی دبیر کل ائتلاف اصلاح طلبان در گفتگویی در سال۱۳۸۸از سعید حجاریان به عنوان تئوریسین قتلهای زنجیره ای نام میبرد.

 

 نامه به رهبری برای نوشیدن جام زهر!!!

 

۱۲۷نفر از نمایندگان اکثرا اصلاح طلب مجلس ششم ،که عرضه ی اداره ی کشور را نداشتند طی نامه ای از رهبری میخواهند که  جام زهر رابنوشند و انتخابات را به تعویق بیاندازند.در بخش از این سند بی عرضگی آمده است که:"با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. غالب ملت ناراضی و نا امید، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایه‏های مادی گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده اند. با این وضع برای آینده کشور دو حالت بیش متصور نیست؛ یا دیکتاتوری و استبداد، که در خوشبینانه‏ترین حالت فرجامی جز وابستگی و در نهایت فروپاشی یا استحاله ندارد و یا بازگشت به اصول قانون اساسی و تمکین صادقانه به قواعد دموکراتیک. چنین رویکردی، هم مبتنی بر فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ملی این ملت است و هم قابل تعامل با همه جهان، آنچه مانع عملی شدن تهدیدات خارجی می شود، نه توپ و تانک و موشک و سلاح بلکه افزایش مشروعیت نظام، وحدت ملی و یگانگی حکومت و ملت است. تنها راه برطرف کردن تهدید خارجی همان راهی است که ملت ما را در برابر رژیم دیکتاتوری شاه، متحد و بر سرنگونی آن مصمم ساخت و این تنها در صورتی میسر است که ملت مطمئن باشد خواسته و رأی او منشأ اثر و تغییر خواهد بود.وحدت ملی یعنی تمکین به رأی مردم، یعنی همه با مردم، یعنی «میزان رأی ملت» و… با این تفسیر از وحدت ملی نه تنها تهدیدهای بیگانه خنثی خواهد شد، بلکه میتوان امیدوار بود تا به فرصت نیز تبدیل شود.آنچه ما میفهمیم این است که مسئولان حاکمیت باید صادقانه از مردم در قبال همه قصورها و سوء تدبیرها پوزش بخواهند و البته این عذرخواهی شکست وعقبنشینی از مواضع اصولی نیست، بلکه نشانه فروتنی و بزرگواری است. تعظیم به مردم خود سبب جلوگیری از کرنش به بیگانگان میشود،اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود و بی تردید این برخورد خردمندانه و متواضعانه، از سوی ملت با همان پاداشی مواجه می شود که امام عزیز راحل روبرو شد."

اسامی امضا کنندگان:
 

1. محسن آرمین (تهران) 2. حسین آفریده (شیروان) 3. مهدی آیتی (بیرجند) 4. غلام‌حیدر ابراهیم‌بای سلامی (خواف و رشتخوار) 5. علیمحمد احمدی (الیگودرز) 6. عیسی‌قلی احمدی‌نیا (ایذه و باغملک) 7. محمد اخوان بازارده (لنگرود) 8. عسگر اسلامدوست (تالش) 9. حبیب‌الله اسماعیل‌زاده (فلاورجان) 10. محمدرضا اسماعیلی‌مقدم (قم) 11. جواد اطاعت (داراب) 12. مقصود اعظمی (نقده و اشنویه 13. بهروز افخمی (تهران) 14. جعفر افقهی فریمان (سرخس و فریمان) 15. علی اکبرزاده (ورزقان) 16. حسن الماسی (پارس‌آباد مغان) 17. شهربانو امانی (ارومیه) 18. ابراهیم امینی (نورآباد ممسنی) 19. حسین انصاری‌راد (نیشابور) 20. عبدالغفور ایران‌نژاد (چابهار) 21. محمدباقر باقری نژادیان‌فرد (کازرون) 22. قهرمان بهرمانی (مبارکه) 23. سهراب بهلولی قشقائی (فیروزآباد) 24. رحمان بهمنش (مهاباد) 25. احمد بورقانی (تهران) 26. سمیر پورجزایری (خرمشهر) 27. محمد پیران (رزن) 28. نورالدین پیرموذن (اردبیل) 29. عبدالرحمان تاج‌الدین (اصفهان) 30. علی تاجرنیا (مشهد) 31. محسن ترکاشوند (تویسرکان) 32. علی تقی‌زاده (خوی) 33. غلامحسین تکلفی (مشهد) 34. حسن توفیقی (کاشان) 35. علی‌اکبر جعفری (ساوه) 36. جلال جلالی‌زاده (سنندج) 37. سهیلا جلودارزاده (تهران) 38. علی حسنی (اراک) 39. شهباز حسین‌زاده (میاندوآب) 40. سید مسعود حسینی (قروه) 41. فاطمه حقیقت‌جو (تهران) 42. عبدالرضا حیدری‌زادی (ایلام) 43. فاطمه خاتمی (مشهد) 44. سید محمدرضا خاتمی (تهران) 45. ناصر خالقی (اصفهان) 46. مصطفی خانزادی (دماوند و فیروزکوه) 47. محمدحسن خلیلی اردکانی (کرج) 48. مرتضی خیرآبادی (سبزوار) 49. محمد دادفر (بوشهر) 50. حاصل داسه (سردشت و پیرانشهر) 51. فاطمه راکعی (تهران) 52. سید ابوالفضل رضوی (نائین) 53. احمد رمضان‌پور نرگسی (رشت) 54. حسن رمضانیان‌پور (شهرضا) 55. احمد رهبری (گرمسار) 56. حسین روزبهی (ساری) 57. حسن زحمتکش (آستارا) 58. جلیل سازگارنژاد (شیراز) 59. ابوالقاسم سرحدی‌زاده (تهران) 60. محمدعلی سعدایی (جهرم) 61. میثم سعیدی (تهران) 62. بهیار سلیمانی (فسا) 63. داوود سلیمانی (تهران) 64. منصور سلیمانی میمندی (شهربابک) 65. عبدالله سهرابی (مریوان) 66. سید علی سیدآقامیری (دزفول) 67. ولی‌الله شجاع‌پوریان (بهبهان) 68. علی شکوری‌راد (تهران) 69. سید ماشاءالله شکیبی (فردوس و طبس) 70. احمد شیزاد (اصفهان) 71. گل‌محمد صالح سلح چینی (لردگان) 72. رضا صالح جلالی آستانه (آستانه اشرفیه) 73. رسول صدیقی بنابی (بناب) 74. ذبیح‌الله صفایی (اسدآباد) 75. محسن صفایی فراهانی (تهران) 76. سید مهدی طباطبایی (آباده) 77. مصطفی طاهری نجف‌آبادی (نجف‌آباد) 78. علی ظفرزاده (مشهد) 79. غلامعلی عابدی (نهبندان) 80. ابوالقاسم عابدین‌پور (تربت حیدریه) 81. پیمان عاشوری بندری (بندر ماهشهر) 82. محمد عبایی خراسانی (مشهد) 83. غلامرضا عبدالوند (درود و ازنا) 84. احمد عظیمی (شیراز) 85. صلاح‌الدین علائی (سقز و بانه) 86. محمدرضا علی‌حسینی (نهاوند) 87. نعمت‌الله علیرضایی (خمینی‌شهر) 88. کریم فتاح‌پور (ارومیه) 89. حسین فرخی (جیرفت) 90. علی قنبری (اردل و فارسان) 91. سید ناصر قوامی (قزوین) 92. محمد کاظمی (ملایر) 93. جعفر کامبوزیا (زاهدان) 94. جمیله کدیور (تهران) 95. سید منصور کشفی (لارستان) 96. محمد علی کوزه گر (شهریار) 97. الهه کولایی (تهران) 98. حمید کهرام (اهواز) 99. محمد کیانفر (میانه) 100. محمد کیانوش راد (اهواز) 101. غلامرضا گرزین (قائم شهر و سواد کوه و جویبار) 102. حسین لقمانیان (همدان) 103. انوشیروان محسنی بندپی (چالوس و نوشهر) 104. امر الله محمدی جزیی (برخوار و میمه) 105. احمد مرادی (چناران و طرقبه) 106. رجبعلی مزروعی (اصفهان) 107. اکرم مصوری منش (اصفهان) 108. میر طاهر موسوی (تبریز) 109. میر طاهر موسوی (کرج) 110. سید باقر موسوی جهان آباد (بویر احمد) 111. سید مجتبی موسوی اجاق (کرمانشاه) 112. علی اکبر موسوی خوئینی (تهران) 113. سید عیسی موسوی نژاد (خرم آباد) 114. رسول مهرپرور (درگز) 115. احمد میدری (آبادان) 116. محسن میردامادی (تهران) 117. منصور میرزا کوچکی (بروجن) 118. بهزاد نبوی (تهران) 119. عبدالمحمد نظام اسلامی (بروجرد) 120. محمد نعیمی پور (تهران) 121. علیمحمد نمازی (لنجان) 122. سید رضا نوروززاده (اسفراین) 123. سراج الدین وحیدی مهرجردی (تفت و میبد) 124. سید شمس الدین وهابی (تهران) 125. علی اصغر هادی زاده (دلیجان و محلات) 126. میر محمود یکانلی (ارومیه) 127. رضا یوسفیان (شیراز)

مقام معظم رهبری سال پیش در سخنانی در این باره فرمودند: آنها حقیقتا خود را کشتند تا انتخابات را عقب بیاندازند اما نتوانستند. (ایشان به نقش روسای قوای وقت مجلس و دولت که اکنون جز فتنه گرانهستند)  تأکید کردند و افزودند افرادی در دولت هم تمام نیروی خود را برای این کار گذاشتند.

 

دانلود مستند تحصن نمایندگان مجلس ششم -قسمت اول

 


دانلود مستند تحصن نمایندگان مجلس ششم -قسمت اول

 

اتفاقات انتخابات 84

یکی از مهمترین اتفاقات انتخابات سال۱۳۸۴رد صلاحیت مصطفی معین از طرف شورای نگهبان بود، که با حکم حکومتی رهبر انقلاب معین برای انتخابات دوره ی نهم تأیید صلاحیت میشود.اما سئوال اینجاست که معین چرا رد صلاحیت میشود؟ و چرا با حکم رهبری دوباره تأیید میشود؟ مصطفی معین در اظهاراتی خصوصی که در جمع اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت بیان شده بود سخنان تندی را علیه ارکان نظام بر زبان آورده بود، اما نکته جالب نحوه دسترسی مهدی هاشمی به این نوارهاست. در جلسه ای که بهزاد نبوی و مهدی هاشمی داشته اند، مهدی هاشمی از احتمال رد صلاحیت نشدن معین اظهار نگرانی کرده و به نبوی می گوید در صورت تایید معین شما قادر به حمایت رسمی از هاشمی نخواهید بود و چون معین رای چندانی ندارد بازنده میدان معرفی خواهید شد.در پاسخ به این تحلیل، بهزاد نبوی از وجود نوارهایی از اظهارات تند معین علیه ارکان نظام خبر می دهد و فردای جلسه این نوارها را از طریق یک عضو سازمان برای مهدی هاشمی می فرستد و او نیز این نوارها را به شورای نگهبان ارسال می کند.لحن معین در این نوارها به گونه ای تند بوده که اعضای شورای نگهبان هیچ حجتی برای تایید صلاحیت معین نمی یابند، جالب تر اینکه بر اساس آنچه که در این نوار شنیده می شود، فردی که صدای او به بهزاد نبوی شباهت دارد، مدام سؤالات و مطالبی را در خصوص ارکان نظام مطرح می کند و مصطفی معین را به نوعی وادار می کند تا در باره این مسائل موضع گیری صریح کند.در هر حال بهزاد نبوی و هاشمی رفسنجانی در مستند سازی پرونده رد صلاحیت معین نقش قابل توجه ای داشته اند، اما برای رد گم کنی مواضعی اتخاذ کرده اند که حاکی از ناراحتی آنان از این اقدام شورای نگهبان بود. با حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب این توطئه نیز با شکست مواجه شد و با ورود معین به صحنه انتخابات وزنه واقعی گروه ها و احزاب سیاسی در میان مردم مشخص گردید.

فتنه سال 1388

 

فتنه گران در برزخ انتخاب

 


فتنه سال 88 - در بعد خارجی - از سالها قبل از 88 طراحی و دنبال شده بود. یکی از نشانه های آن این است که سناتور «مک کین» کاندیدای جمهوری خواهان در انتخابات سال 2008 در سال 1384 دقیقاً به « جنبش سبز » با همین نام! اشاره می کند . می گوید: ( در ایران نظام را با جنبش سبز ، منهدم می کنیم). هشت دفتر ویژه در دبی ، بگرام ، بیشکک ، باکو ، سلیمانیه، آمستردام ، لندن و واشنگتن به منظور ارتباط گیری ، هماهنگ سازی ، آموزش و تجهیز به مرور و در فاصله ی سالهای 1371 تا 1388 به را افتادند. این دفاتر بعضاً زیر نظر سیا و بعضاً زیر نظر پنتاگون - وزارت دفاع آمریکا- فعالیت می کردند و در این میان دفتر دبی استثنائاً مستقیماً زیر نظر معاون اول رئیس جمهور آمریکا فعالیت می کرد. این دفاتر به سرشاخه هایی در تهران وصل بوده اند و از طریق این سرشاخه ها ، نخبگان ایرانی در حوزه های مختلف را شناسایی و به این دفاتر می کشاندند. نیروهای نظامی آمریکایی در جریان فتنه 88 به مرزهای غربی ایران نزدیک شدند که خود این موضوع حکایت از آن می کند که مثلث (دفاتر ویژه، سفارتخانه ها و اتاق های فکر) پس از فتنه 88 راه را برای به تسلیم درآمدن ایران همواره ارزیابی کرده بودند. مراکز آمریکایی پیش از انتخابات به طور گسترده به ادبیات تقلب دامن می زدند و برای به آشوب کشیدن ایران، از پیروزی قطعی میرحسین موسوی و بروز تقلب در اعلام نام محمود احمدی نژاد حرف می زدند و با برجسته سازی فعالیت مخالفان، وانمود می کردند که نظام سیاسی ایران در آستانه سقوط قرار گرفته است.در فاصله هشت ماهه تیر تا بهمن 1388 پیوند روشنی میان به صحنه آمدن همزمان اصحاب فتنه در ایران و سران دولت های غربی وجود داشته است. حضور عناصر میدانی فتنه در رسانه های آمریکایی و محافل وابسته به سیا پس از رو به افول گذاشتن فتنه در ایران هم سند جداگانه ای برای اثبات این پیوستگی است. بعضی از این عناصر نظیر ابوالفضل فاتح، محسن مخملباف، محسن سازگارا، واحدی و مهدی هاشمی اکنون هم به عنوان رابط های سرن فتنه با خارج به ایفای نقش علنی می پردازند و هیچ گاه سران فتنه نمایندگی آنان از سوی خود - که با صراحت از سوی آنان اعلام شده است- را نادرست اعلام نکرده اند.یک ماه از اعلام کاندیداتوری سید محمد خاتمی ، میرحسین موسوی 20 اسفند 87 اعلام کاندیداتوری کرده و شش روز بعد، محمد خاتمی استعفا می دهد. این جابجایی در اسفند 87 معنای خاصی داشت و از این رو بسیاری از نیروهای سیاسی چنین رخدادی را نشانه عزم این جریان برای برهم زدن انتخابات ارزیابی کردند. روزنامه کیهان در تاریخ 24 بهمن 87 در سرمقاله ای با عنوان « برای مشارکت یا برهم زدن» از این توطئه پرده برداری کرد. در آن مقطع میر حسین موسوی از سوی نظام- به دلیل سوابق منفی او در بحث ولایت فقیه و عدم نظام پذیری- با تردیدهایی مواجه بود. اما نظام این اشکال را نادیده گرفت و کاندیداتوری موسوی را پذیرفت اما کاملاً واضح بود که او چه پیروز شود و چه شکست بخورد چالش های مهمی را علیه نظام به وجود می آورد.همزمان با این تحولات کشورهای غربی به برجسته سازی چهره موسوی می پرداختند و عملاً همه تدارکات خود را برای تقویت او به کار گرفتند. یکی دیگر از موارد، به میدان آمدن سایت های اینترنتی « توئیتر»،«فیسبوک»،و «یوتیوب» بود. این سایت ها علی الظاهر خصوصی بودند و با مبدأ اروپا اداره می شدند ولی خبرهای بعدی بیانگر آن بود که این ها شبکه هایی آمریکایی اند که توسط سازمان سیا راه اندازی شده بودند. به عنوان مثال چند ماه پس از فتنه88 ، باراک اوباما -رئیس جمهور آمریکا- اعلام کرد که ما به توئیتر دستور دادیم که تعمیرات فنی را تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران به عقب بیاندازد تا اخلالی در ارتباط با معترضان انتخاباتی ایران پدید نیاید. جالب این است که هم فتنه گران داخلی و هم دولتهای غربی از حداکثر فشار برای ایجاد تغییر در ایران استفاده کردند. فتنه گران داخلی با اصرار بر ابطال انتخابات و به خیابان کشاندن مخالفان و هواداران خود و تخریب و به آتش کشیدن مساجد و کشتن ده ها شهروند بیگناه کشور جلو آمدند و دولت آمریکا ضمن کنار گذاشتن تمام قواعد حقوقی ناظر بر مواجهه با یک کشور مستقل، نیروهای نظامی خود را برای دخالت نظامی در ایران- در صورت توانایی حکومت در مهار شورش های انتخاباتی- به حال آماده باش درآورد و از طریق عراق به سمت مرزهای غربی ایران گسیل شدند. هاشمی رفسنجانی سه روز پیش از روز برگزاری انتخابات در اقدامی غیر معمول نامه ای سرگشاده خطاب به رهبر معظم انقلاب صادر کرد. این نامه آکنده از خشم و فاقد سلام و  و السلام که در مکاتبات مذهبی می آید ، بود. در این نامه از نشانه های پیدایی شعله های آتشفشان در خیابان ها ، میادین و دانشگاه ها در صورت پیروزی محمود احمدی نژاد خبر داد و تنها را علاج را در رد صلاحیت احمدی نژاد دانست. نامه ی هاشمی علاوه بر پخش در رسانه های خارجی و بسیاری از رسانه های داخلی به صورت انبوه چاپ و از طریق هزاران عامل به دست عابران در خیابان های تهران داده می شد و این موضوع کاملاً از تلاش جدی جریان فتنه برای ایجاد آشوب و درگیری گسترده خبر می داد. اشاره هاشمی به « آتش فشان ها» در «دانشگاه ها» در واقع تهدید نظام به استفاده از ظرفیت دانشگاه آزاد اسلامی بود. بعدها مشخص شد که در این دانشگاه با محوریت فرزندان هاشمی تلاش گسترده ای برای کشاندن دانشجویان و اساتید به خیابان ها صورت گرفته است. این دانشگاه در فاصله تیر تا بهمن 88 نقش زیادی در زنده نگه داشتن روند اعتراض علیه نظام ایفا کرد.

 

 

 

 

دانلود کلیپ درخواست کمک خاتمی برای حمایت از میر حسین موسوی




دانلود کلیپ حمایت از دروغ پردازی های فتنه گران در کنگره آمریکا



دانلود کلیپ اسناد تقلب در انتخابات از  نگاه حامیان خارجی فتنه




دانلود کلیپ حمایت کلینتون ازسران فتنه


 

 

 

 

پروژه تقلب برای واژگونی نظام

 

 

بحث پروژه تقلب برای اثرگذاری بر انتخابات نبود بلکه از اساس برای تغییر بنیادی نظام دنبال شد. بعدها که عناصر میدانی فتنه باز داشت شدند، مصطفی تاج زاده ضمن اعتراف به اینکه در انتخابات تقلب عمده ای که نتیجه را دگرگون کند ، رخ نداده است؛ فاش کرد که بحث تقلب همه ی ماجرا نبوده است ، او در پاسخ به این سئوال که با ابطال انتخابات هم بار دیگر در انتخابات، کاندیدای آنها شکست می خورد ، پس فایده این طرح چه بود؟ گفت:

 

« اگر نظام ابطال انتخابات را می پذیرفت، آنگاه ما بحث عدم صلاحیت شورای نگهبان و وزارت کشور و به طور کلی نهادهای نظامی را برای برگزاری مجدد انتخابات، دنبال می کردیم و نظام را به ساز و کار دیگری که لازمه ی آن تعویق یکساله انتخابات بود ، وادار می کردیم.»

 

میرحسین موسوی  و جریان فتنه حامی او در نظر داشتند بلافاصله پس از پیروزی ، اعلامیه ای صادر کرده و فهرستی از تغییرات اساسی را منتشر و از هواداران خود بخواهند تا تحقق آنها، خیابان ها را ترک نکنند. در صدر این فهرست تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه قرار داشت کما اینکه جریان فتنه بعد از شکست در انتخابات هم همه فشار خود را روی رهبری نظام متمرکز کرد. راهپیمایی 25 خرداد 88 یک راهپیمایی اعتراضی  به حساب آمد ولی راهپیمایی 30 خرداد - یک روز پس از فراخوان رهبری به آرامش و دعوت به تعقیب ادعاها  از مجاری قانونی- برای شکستن حریم رهبری و فصل الخطاب بودن او طراحی و بعد هم در بیانیه های پی در پی تعقیب گردید. رفسنجانی هم در خطبه 26 تیر 88 خود با عبور از نظرات و فعالیت های رهبری برای مدیریت بحران، تحقق خواسته های این جریان را مورد تأکید قرار داد.او در این خطبه ها بار دیگر نتیجه انتخابات را مبهم خواند و از رهبری نظام خواست تا از فتنه گران بازداشت شده دلجویی کند. او در این خطبه حتی با بیانی مخدوش عبارتی از پیامبر عظیم الشأن (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) ، به طور ظمنی از رهبری خواست که از کار کناره گیری کند. این در حال است که حق امیرالمؤمنین (ع) در جانشینی پیامبر(ص) و بطلان مدعیان حکومت پس از رحلت پیامبر(ص) نزد همه ی شیعیان و بسیاری از برادران اهل سنت کاملاً ثابت است و ایرالمؤمنین علی رغم آن همه مخالفت های معاندان، لحظه ای کار تصدی جامعه اسلامی را به فتنه گران واگذار نکرد و پس از خود نیز امت را به تبعیت از امام مجتبی (ع) ترغیب فرمود.

 

دروغ سازی درباره ی حجت الاسلام سید مجتبی خامنه ای

 

 

اقدام دیگری که فتنه گران انجام دادند ، دروغ سازی درباره ی سید مجتبی خامنه ای فرزند رهبر معظم انقلاب اسلامی بود. آنها با اتهام زدن به مجتبی خامنه ای به دنبال لطمه زدن به رهبر انقلاب بودند. یکی از اقداماتی که آنها انجام دادند ، این بود که کامیونی که در ترکیه در آن زمان توقیف شده بود و متعلق به یک فرد ایرانی بود را به مجتبی خامنه ای نسبت دادند تا از این طریق نشان دهند ، در شرایطی که مردم از نظر اقتصادی در شرایط سختی به سر می برند ، او دارد دارایی های خودش را به خارج از کشور منتقل می کند و خلاصه می خواستند وی را یک مفسد اقتصادی نشان دهند، اما این دروغ زیاد دوام نیاورد و تلویزیون ترکیه با تکذیب این خبر اعلام نمود که کامیون توقیف شده متعلق به فردی ایرانی به نام اسماعیل صفاریان است. اما این کار به اینجا ختم نمی شود، امیر فرشاد ابراهیمی با انتشار عکسی که متعلق به ابوالفضل محمدی بود، اعلام می کند که این فرد سید مجتبی خامنه ای است . امیر فرشاد ابراهیمی که در یک پروژه ی امنیتی در دهه ی 70 و با تحریک برخی از آقایان اصلاح طلب اقدام به پر کردن یک نوار ساختگی علیه نظام جمهوری اسلامی و برخی از مسئولین کشور کرده بود، با ادعای دوستی با آقا مجتبی شروع به داستان سرایی هایی علیه ایشان می کند. او با انتشار عکسی در فضای مجازی مدعی میشود فردی که او را در این عکس همراهی می کند ، کسی نیست جز فرزند مقام معظم رهبری و او با سید مجتبی ارتباط دارد و از بسیاری از خط و ربط ها و برنامه های سیاسی و اقتصادی ایشان باخبر است. غافل از اینکه صاحب اصلی عکس پیدا میشود و پنبه سناریوی ساختگیشان را می زند. ابوالفضل محمدی صاحب اصلی عکس در وبلاگ آینه جادو می نویسد:« سال گذشته چند نفر از دوستانم زنگ زدند و گفتند که عکسی از من در اینترنت گذاشته اند و بنده را مجتبی خامنه ای ، فرزند رهبر انقلاب نامیده اند!!! وقتی این عکس را دیدم کلی خندیدم! چرا که این عکس را در سفری که به همراه این سه نفر( که در کنارم ایستاده اند) به یکی از شهرهای مازندران داشتیم گرفته بودیم و خودم هم این عکس را نداشتم. کسانی که در عکس هستند به ترتیب از راست:1- مجید ده نمکی 2- امیر فرشاد ابراهیمی 3- ابوالفضل محمدی (خودم) 4- سهیل کریمی.

 

اما کل این ماجرا از سال 76 به واسطه ی رفت و آمدی که امیر فرشاد ابراهیمی به محل کار ما داشت ، با ما آشنا شده بود و از قضا روزی که ما قصد سفر به شمال را داشتیم در آنجا بود و با اصرار و التماس فراوان و به عنوان جایگزین یکی از دوستانم که قرار بود در این سفر همراه ما باشد ولی نیامده بود، علیرغم میل باطنی ام بنده را متقاعد کرد که او را همراه خود ببریم... حالا نمی دانم چرا و با چه انگیزه احمقانه ای بنده را به عنوان مجتبی خامنه ای معرفی کرده ؟ یعنی اینقدر احمق است که با خود فکر نمی کند که نکند دروغش درآید؟»

 

آنها در اقدامی دیگر اعلام می کنند که وی برای درمان ناباروری همسرش به انگلیس سفر کرده و هزینه ی سنگینی را هم برای چنین کاری پرداخت نموده است. ما الآن به این کار نداریم که انگلیس از نظر درمان ناباروری کشور بی دانشی است و عاقلانه نیست  فردی که در یک کشور صاحب دانش درمان ناباروری زندگی می کند برای درمان به یک کشور بی دانش سفر کند. ما می گوییم با توجه به دشمنی که انگلیس و کشورهای اروپایی با نظام ایران و علی الخصوص رهبر ایران دارد، اگر چنین موضوعی صحت داشت ، بارها آن را در رسانه های خودشان پخش می کردند و یا اگر ادعا می کنند که مجتبی خامنه ای با خاندان سلطنتی انگلیس داد و ستد  اقتصادی دارد ، کدام عقل سلیم قبول می کند که چنین اتفاقی بیفتد و رسانه های غربی معاند با نظام و رهبر ایران ، هیچ مدرکی ارائه ندهند؟ ما مردم بی عقل و منطقی نیستیم که هرچه را به ما بگویند ، بدون دلیل قبول کنیم. آنها اگر چیزی داشتند ، الآن همه جا پر شده بود از این مدارک و اسناد. حرف دیگر اینست که زندگی فرزندان رهبر انقلاب کاملاً مشخص است. خود ایشان به آنها اعلام نموده است که هیچ کدام از آنها حق کار اقتصادی ندارند. پسران رهبر انقلاب همگی در حوزه ی علمیه مشغول به تحصیل هستند که در پیش چشم مردم ایران است و چیزی برای مخفی کردن ندارند. از عقل هم به دور است که کسی مال و دارایی داشته باشد اما از آن استفاده نکند ، خوب اگر چیزی دارد چرا از آن در زندگی شخصی اش استفاده نمی کند؟ برای چه وقت می خواهد از آن استفاده کند؟ اینها حرفهایی است که انسان عاقل آن را نمی پذیرد. بله آنها زندگی ساده ای دارند ، در حالی که نوه ی امام و فرزندان هاشمی رفسنجانی از  زندگی کاملاً متفاوتی برخوردارند. به سلامت اقتصادی خانواده ی رهبر انقلاب حتی دشمنان نظام و اسلام نیز معترفند.

 

دانلود کلیپ اعتراف عطا الله مهاجرانی در مورد رهبر انقلاب و خاندان او

 

 

 



 
حادثه ی عاشورای سال 1388

روز عاشورا فرا رسید، جریان فتنه تصمیم گرفت از غیبت مردم در خیابان انقلاب تهران به دلیل حضور متمرکز مؤمنین در حسینیه ها ، مساجد، تکایا و هیئات استفاده نماید و تصویری بحرانی از انقلاب و نظام به خارج ارائه نماید. در این میان سران فتنه هواداران خود را به تجمع در خیابان انقلاب دعوت کردند و رسانه های غربی بخصوص « بی بی سی» انگلیس تلاش گسترده ای برای شکل دهی با این تجمع دنبال کردند. بی بی سی در خبرهای صبح روز عاشورا عباراتی را تکرار می کرد:« مردم ایران از مراکز مختلف شهر راهی خیابان انقلابند ، نیروی انتظامی اعلام کرده که مداخله نمی کند. نیروهای بسیج نیز مخالفتی با تظاهرات خیابان انقلاب ندارند و رهبران معترضین هم همواداران خود را از هرگونه درگیری بر حذر داشته اند» و هرچه ساعت به 10 صبح نزدیکتر می شد ، این شبکه گزارش می داد که از حضور پلیس و یا نیروهای بسیجی در خیابان انقلاب خبری نیست. در واقع هدف این بود که از یک سو با بی خطر خواندن تظاهرات روز عاشورا ، جمعیت زیادی را به میدان بیاورند و از سوی دیگر میدان را برای آشوب طلبی ضد انقلاب آماده نشان دهند. به هر ترتیب در روز عاشورا جمعیتی کمتر از 5000 نفر به خیابان انقلاب آمدند و در این بین آنچه از آن خبری نبود تجمع و تظاهرات مسالمت آمیز بود. حوالی ساعت 11/05 دقیقه ی صبح که آْتش سوزی ها ، تخریب بانکها ، حمله به مغازه ها و اموال عمومی به اوج خود رسید ، تلویزیون بی بی سی و ... با پخش مستقیم این صحنه ها ، تصویری از یک شهر جنگ زده را از پایتخت ایران به نمایش گذاشتند. ظهر عاشورا که زمان شهادت حضرت حسین - علیه السلام - است ؛ تبدیل شد به صحنه ی آتش زدن علم ها و علامت های بزرگداشت عاشورا و بدین ترتیب جریان فتنه عمق ماهیت خود را نشان داد و تردیدها را برطرف کرد. در این میان هیچکدام از سران داخلی فتنه نه تنها واکنش منفی به موضوع نشان ندادند و از بی حرمتی با امام حسین (ع) برائت نجستند بلکه یکی از آنها - میر حسین موسوی - اهانت کنندگان به ساخت سید شهیدان - علیه السلام - را «مردمی خداجو »لقب داد! سه روز پس از حوادث روز عاشورای 88 با فراخوان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی حداقل چهار میلیون نفر از مردم تهران در عصر یک روز غیر تعطیل - 9 دی - به خیابان آمدند و مشابه این تجمع در این روز یا یکی دو روز پس از آن در اکثر شهرهای ایران برگزار شد و طومار فتنه گران را درهم پیچید. با این خبط بزرگ سران داخلی و خارجی فتنه، پرده از ماهیت فتنه ای که حدود 8 ماه کشور را بشدت درگیر کرده بود، افتاد. به عبارتی دیگر خط خون حسین بن علی صلوات الله علیه بار دیگر اردوگاه یزیدیان و امویان را افشا کرد. اما نکته اینجاست که چرا کسانی که ادعای تقلب در انتخابات را داشتند،سند و مدرکی را ارائه نکردند اگر راست می گفتند؟ و چرا تمام کسانی که از آنها حمایت می کردند ، وقتی دستگیر شدند در دادگاه اعتراف می کردند که در انتخابات هیچ تقلبی نشده است و - اگر کسی بگویید که آن افراد در دادگاه تحت فشار چنین اعترافی کرده اند - الآن که آزاد شده اند چرا وقتی سی محمد خاتمی به سراغشان می رود تا اعترافات خود را در دادگاه پس بگیرند ، این کار را نمی کنند؟یا مدرکی ارائه نمی دهند و حقیقت را نمی گویند به مردم ، اگر راست می گویند.همه ی این مطالب یک چیز را ثابت می کند و آن اینست که در انتخابات تقلبی نشده و اگر تخلف و تقلبی بوده از ناحیه ی فتنه گران بوده که با خریداری شناسنامه مردم در روستاهای محروم برای میرحسین موسوی رأی جمع میکردند و از پسوند خامنه ای او سوء استفاده میکردند و هم ثابت می کند که این افراد با اصل اسلام و انقلاب از اول مخالف بوده اند و حال اینجا و در سال 1388 پرده از نفاق خود برداشتند.

 

 

 

دانلود کلیپ اعتراف ابطحی

 

 


 
 
لا إکْراهَ فِی الدِّین قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ( در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است)
 
 
الا و ان اکثر اشیاعه ... و اصحاب الطیالسة الخضر

حضرت علی - علیه السلام - در توصیف پیروان دجال در آخرالزمان فرمودند: ... و غالب پیروان او در آن روز .... و چیز سبزی بر سر و دوش دارند و ....!!! ( بحارالانوار- جلد 52- ص 193)

لازم به توضیح است که در روایت پیروان و تابعان آمده و نه خود دجال و طلیسان هم که در روایت آمده به معنی ردایی است مثل مانتو و پالتو که بر روی لباس می پوشند.

 

 

 
رمزگشایی حیاتی از استراتژی فتنه گران برای کابینه دکتر روحانی

 

فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون: پس از ایشان اعراض کن و منتظر باش، که آنها نیز منتظرند ( تو منتظر رحمت خدا و آنها منتظر عذاب)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات (۸)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تا 1439...

جستجو

بایگانی

پربازديدها

آخرين نظرات

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی