تصاوير منتخب

۱

مناظره پیامبر اکرم (ص) با یهودیان

اهل بیت (ع)

مناظره پیامبر اکرم (ص) با یهودیان

مناظره حضرت محمد(ص)با  یهودی,مسیحی,طبیعی,مانویان و مشرکین عرب

 امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام  نقل کرد که روزى معتقدین پنج مذهب و مسلک خدمت پیامبر اکرم اجتماع کردند یهودان و نصرانیان و طبیعى مذهبان و مانویان و مشرکین عرب.یهودیان گفتند ما معتقدیم که عزیر پسر خدا است آمده ایم در این مورد با شما مناظره کنیم اگر در این اعتقاد تابع ما شوى بواسطه سبقت زمانى که داریم بر تو مقدم هستیم و اگر مخالفت نمائى با تو به بحث و مناظره مى پردازیم.نصرانیان مدعى شدند که عیسى مسیح پسر خدا است و با او متحد است گفتند ما آمده ایم ببینیم در این مورد شما چه عقیده دارى اگر قبول کنى تابع ما خواهى بود و در صورت مخالفت با تو مناظره مى کنیم.ثنویها (پیروان مانى) گفتند نور و ظلمت تدبیر جهان را مى کنند اگر این را قبول نمائى تابع مائى و در صورت مخالفت با هم بحث مى کنیم.طبیعى مذهبان گفتند اشیاء ازلى بوده اند و تا ابد خواهند بود کسى آنها را بوجود نیاورده براى مناظره با شما آمده ایم در صورتى که عقیده ما را قبول کنى سبقت ما موجب فضیلت ما مى شود و در صورت مخالفت با هم مناظره خواهیم کرد.مشرکین عرب گفتند ما بتها را خداى خود مى دانیم آمده ایم با شما مناظره کنیم اگر تابع ما شوى ما مقدم هستیم و اگر مخالفت کنى به بحث مى پردازیم.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
 من ایمان به خداى یکتا دارم که او را شریکى نیست و کافرم به بتها و هر معبودى جز او، خداوند مرا براى مژده و تهدید تمام جهانیان فرستاده و حجت براى همه قرار داده به زودى اعتقاد هر یک از شما را رد مى کنم و اعتقاد پوشالى را به گردنش مى آویزم در این موقع رو به جانب یهودیان نموده فرمود میخواهید بدون دلیل عقیده شما را بپذیرم.

 گفتند نه.

فرمود پس به چه دلیل عزیر را پسر خدا مى دانید.

گفتند چون او تورات را براى بنى اسرائیل بعد از کهنه شدن زنده کرد. این کار را فقط از آن جهت نموده که پسر خدا است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
 چه شد که عزیر  پسر خدا گردید و موسى که تورات را آورد پسر خدا نشد با آن معجزاتى که داشت اگر عزیر بواسطه زنده کردن تورات پسر خدا باشد موسى به این مقام شایسته تر است در صورتى که ارج نهادن و احترام گذاشتن خدا به عزیر بواسطه این کار موجب فرزندى شود موقعیت و مقام موسى که از او بالاتر است باید مقامى بالاتر از  فرزندى براى او بوجود آورد.
اگر منظور شما از فرزندى همان زایمان باشد که در فرزندان خود مشاهده مى کنید که از مادر متولد مى شوند با نزدیکى پدر و مادر این عقیده کفر است و خدا را تشبیه به مخلوق نموده اید و صفات موجودات را به او داده اید در این صورت باید او خود نیز آفریده شده باشد و او را خالق و صانعى باشد.گفتند منظورمان این نیست زیرا چنین عقیده اى همان طور که تذکر دادى کفر است ولى ما معتقدیم پسر خدا است به این معنى که داراى چنین مقام و موقعیتى است گرچه ولادت و زایمان هم در بین نباشد چنانچه دانشمندان ما یکى را که مى خواهند بر دیگرى امتیاز بخشند و او را احترام نمایند مى گویند پسر من است بدون اینکه ولادت در کار باشد و با هم نسبت و خویشاوندى ندارند عزیر را نیز خداوند بواسطه مقامش فرزند خود گرفت نه اینکه از او متولد شده باشد.

پیامبر اکرم فرمود :
در این صورت چنانچه قبلا توضیح دادم موسى به این مقام از او شایسته ت است این اعتراف بیشتر موجب #رسوائى و مغلوب شدن شما مى گردد علاوه بر اینکه استدلال شما موجب مى شود مقامى بالاتر از فرزندى را نیز بپذیرید زیرا گفتید بزرگان شما یک نفر اجنبى را که با او خویشاوندى ندارند از روى احترام مى گویند فرزند من است. آنها به اجنبى دیگرى هم مى گویند این برادر من است و یا بزرگتر و پدر من است و یا آقا و سرور من است تمام این انتسابها از جهت احترام و عظمت است هر چه بیشتر احترام داشته باشد مقامى بالاتر مى دهند.
در این صورت باید  موسى برادر یا بزرگتر یا پدر و سرور خدا باشد زیرا او را از عزیر بیشتر محترم مى دارد به این مقام مفتخرش مى نماید و مى گوید سرورم یا آقاى من عمو جان یا فرمانرواى من شما تجویز مى کنید موسى برادر یا بزرگتر یا عمو و رئیس یا سید و آقا و امیر خدا باشد.یهودان در جواب  فروماندند گفتند ما را  مهلت ده تا در این مورد اندیشه کنیم و جواب تهیه نمائیم فرمود شما مهلت دارید مشروط بر اینکه انصاف را از دست ندهید تا خدا هدایتتان نماید. پیامبر اکرم متوجه ثنویان (پیروان مانى) که معتقدند آفرینش جهان از نور و ظلمت است شده فرمود شما را چه واداشته به این اعتقاد گفتند چون ما مى بینیم جهان از دو قسمت تشکیل شده خیر و شر. این دو با یک دیگر ضدند نمى توانیم بپذیریم که یک آفریننده چیزى را بیافریند و ضد آن را نیز بوجود آورد هر کدام از این دو یک فاعل و انجام دهنده دارند مگر نمى بینى که یخ محال است گرم باشد و آتش محال است که سرد باشد براى این دو موجود دو صانع قدیم که ظلمت و نور است معتقدشده ایم. پیامبر اکرم فرمود شما مگر سیاهى و سفیدى و قرمزى و زردى و رنگ سبز و آبى را مشاهده نمى کنید هر کدام از این رنگها با دیگرى ضد است چون نمى تواند دو رنگ در یک محل جمع شود مانند سرما و گرما که نمى تواند در یک جا جمع شود گفتند صحیح است فرمود پس چرا براى هر رنگى صانعى قدیم قائل نشده اید تا فاعل هر کدام از این رنگها غیر از فاعل دیگرى باشد. ثنویان ساکت ماندند.آنگاه پیامبر اکرم فرمود چگونه این نور و ظلمت با یک دیگر درآمیختند با اینکه یکى طبیعتش صعود است و دیگرى نزول اگر دو نفر در حال حرکت باشند یکى به جانب شرق و دیگرى در جهت غرب تا وقتى به سیر و حرکت خود در دو جهت مختلف ادامه دهند ممکن است با یک دیگر ملاقات کنند؟ گفتند نه.
فرمود پس نمى تواند نور و ظلمت با هم درآمیزد چون هر کدام جهت مخالف با  دیگرى دارد چگونه این جهان پدیدار گشته از امتزاج دو چیزى که محال است با هم اختلاط و امتزاج یابند چنین نیست. این دو (نور و ظلمت) نیز مخلوق و آفریده شده هستند گفتند در این باره اندیشه خواهیم کرد.
در این موقع پیامبر اکرم به جانب طبیعى مذهبان متوجه شده فرمود شما را چه واداشته که معتقد شدید موجودات ازلى هستند و پیوسته خواهند بود.گفتند هر چه را ببینیم قبول داریم ما براى اشیاء آفریننده اى نمى بینیم به همین جهت مى گوئیم از ازل بوده اند و چون پایان و فنا براى آنها مشاهده نمى کنیم معتقد مى شویم که همیشه خواهند بود.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  فرمود شما قدیم بودن اشیاء و بودن آنها را تا ابد مشاهده کرده اید؟
اگر بگوئید این قسمت را مشاهده کرده اید براى خود ثابت نموده اید که همیشه از قدیم به همین صورت و با همین عقل و درک بوده اید و همیشه خواهید بود در صورتى که چنین ادعائى بکنید ادعائى بر خلاف واقعیت کرده اید و تمام جهان شما را تکذیب مى کنند.گفتند ما قدیم بودن اشیاء و باقى ماندن آنها را تا  ابد مشاهده نکرده ایم.
فرمود: پس چرا حکم به قدیم بودن و بقاى ابدى مى کنید به دلیل اینکه شما شاهد حدوث و بوجود آمدن و فانى شدن آنها نبوده اید و از کجا ادعاى شما مى تواند بهتر باشد از ادعاى کسانى که مثل شما شاهد حدوث و فناى اشیاء نبوده اند و مدعى هستند که موجودات آفریده شده اند و فانى خواهند شد به دلیل اینکه شاهد قدیم بودن و باقى بودن آنها نبوده اند فرمود مگر شما نمى بینید که شب و روز یکى پس از دیگرى مى آید.

 گفتند چرا.

پرسید شما عقیده دارید که پیوسته همین طور بوده و خواهند بود

گفتند آرى.

فرمود شما جایز مى دانید که شب و روز با هم جمع شوند

گفتند نه

فرمود در این صورت یکى از آن دو از دیگرى جدا شده و جلوتر بوده و دومى پس از او آمده

گفتند همین طور است.

فرمود پس شما اعتراف کردید که یکى از شب و روز که جلوتر بوده است پدیدار گشته و قبلا نبوده با اینکه پیدایش آنها را مشاهده نکرده اید پس چرا انکار قدرت پروردگار را در  آفرینش موجودات مى نمائید. آنگاه فرمود این پرسش مرا پاسخ دهید آیا شب و روز گذشته را ابتدا و انتهائى است یا متناهى نیستند اگر  مدعى شوید متناهى نیستند باید قبول کنید که یک غیر متناهى به شما رسیده و منتهى به زمان شما گردیده با اینکه اول ندارد و اگر  قبول کنید متناهى است پس اعتراف کرده اید خدا بوده است و شب و روز هیچ کدام وجود نداشته اند.

گفتند همین طور است .

فرمود شما که مدعى بودید عالم قدیم است و پدیدار نگشته با اینکه توجه به معنى حادث بودن عالم که اقرار کردید داشتید و معنى قدیم را نیز متوجه هستید. فرمود این اشیاء و موجودات که مى بینیم به یک دیگر احتیاج دارند زیرا نمى توانند قوام و وجود داشته باشند مگر با اتصال به اشیاء دیگرى چنانچه در ساختمان مشاهده مى کنید که قسمتى از آن به قسمت دیگر متصل است اگر این اتصال و پیوستگى نباشد ساختمان استحکام نخواهد داشت و درست نمى شود بقیه اشیاء نیز شبیه همین ساختمان است وقتى این اشیائى که به یک دیگر نیازمند هستند تا بتوانند کامل و درست باشند قدیم باشد. شما توضیح دهید اگر اینها مخلوق و آفریده باشند باید به چه صورت درآیند که غیر این صورت فعلى باشد و چه مختصاتى غیر از این وضع فعلى خواهند داشت.طبیعى مذهبان سکوت اختیار کرده متوجه شدند نمى توانند صفتى براى مخلوق و آفریده شده بیابند جز همین صفاتى که اکنون در موجوداتى که به عقیده آنها قدیم است وجود دارد مغلوب شدند و تقاضاى  اندیشه و تفکر بیشتر کردند . در این موقع روى به نصرانیان آورد فرمود شما معتقدید که خداى قدیم با عیسى مسیح متحد گشته که پسر او است از این عقیده منظورتان چیست؟ مى گوئید ذات قدیم و ازلى خدا بواسطه اتحاد با عیسى که مخلوق است او هم مخلوق شده یا عیسى که آفریده ایست و سابقه عدم و نبودن داشته بواسطه اتصال به خدا قدیم و ازلى شده است یا منظورتان از این اتحاد اینست که خداوند او را مزیت و مرتبه اى داده که به هیچ کس این مقام را نداده.اگر مى گوئید خداى قدیم آفریده شده است این ادعاى باطلى است زیرا ذات قدیم و ازلى محال است که دگرگون شود و آفریده گردد اگر بگوئید عیسى قدیم و ازلى شده است این هم محال است زیرا آفریده شده نیز محال است که قدیم و ازلى شود اگر بگوئید منظور از اتحاد اینست که او را مزیتى بخشیده و از بین مردم ممتازش نموده شما خود معترف شدید که عیسى آفریده شده است و این مقام و موقعیت نیز قبلا نبوده بعد پیدا شده زیرا وقتى عیسى آفریده شده باشد و مقامى که به او داده است نیز بعد بوجود آمده باشد هر دو مى شوند محدث و مخلوق این مخالف ادعائى است که اول کردید.نصرانیان گفتند وقتى خداوند به دست عیسى آن معجزات را آشکار نموده از جهت مقام و موقعیت او را فرزند خود خواند. پیامبر اکرم فرمود: شنیدید که در جواب یهود چه گفتم بعد همان فرمایش خود را تکرار کرد .همه سکوت کردند مگر یک نفر که گفت مگر شما معتقد نیستید که ابراهیم خلیل الله است آن جناب قبول کرد گفت پس چه اشکالى دارد که ما بگوئیم عیسى پسر خدا است.
پیامبر اکرم فرمود :
این دو با هم شباهت ندارند زیرا وقتى مى گوئیم ابراهیم خلیل الله است یا لفظ خلیل از خله به معنى احتیاج و فقر گرفته شده. مى گوئیم او محتاج و فقیر در خانه خدا است و از دیگران بى نیاز است این معنى آشکار است همان موقعى که خواستند او را در آتش اندازند و در منجنیق قرار دادند خداوند به جبرئیل دستور داد که بنده‌ام ابراهیم را دریاب در وسط آسمان باابراهیم ملاقات کرده گفت هر دستورى دارى بگو که مرا براى یارى تو فرستاده اند در جواب جبرئیل گفت خدا کافى است و خوب نگهبانى است من پناه به دیگرى نمى برم و فقط به او عرض حاجت مى کنم او را خلیل خود نامید که از دیگران بى نیاز و محتاج و فقیر درب خانه اوست اگر خلیل را از خله بگیریم که معنیش اینست که بر امورى از اسرار اطلاع دارد که دیگرى مطلع نیست این مقام موجب تشبیه خدا به خلق نمى شود. چنانچه مى بینید که به هر یک از این دو معنى وقتى محتاج و دل بسته به او نباشد خلیلش نیست یا وقتى عالم به اسرارش نباشد باز خلیل او نخواهد بود ولى کسى که فرزند شخصى باشد و از او بوجود آمده گرچه به او اهانت نماید و او را از خودش دور کند باز هم فرزند اوست زیرا فرزندى ثابت است از این گذشته در صورتى که شما مقایسه کنید خلیل بودن را با فرزند بودن و بگویید عیسى پسر خدا است لازم است همین مقام را به موسى نیز بدهید زیرا معجزات موسى کمتر از عیسى نبوده و با این معنى باید بگوئید میتوان گفت سرور و عمو و فرمانروا و امیر خدا هستند چنانچه به یهودان گفتم.در این موقع یکى از نصرانیان به دیگرى گفت در کتابهاى آسمانى هست که عیسى گفته میروم پیش پدرم فرمود اگر شما به آن کتاب معتقد هستید در آنجا گفته مى روم پیش پدر شما و خودم پس باید تمام کسانى که مخاطب عیسى در این سخن بوده اند پسر خدا باشند به همان دلیل که عیسى پسر خدا است.علاوه بر این اگر دلیل شما نوشته آن کتاب باشد دیگر استدلال قبل که گفتید بواسطه امتیاز و مقام بود که این سمت را خدا به او داده باطل مى شود زیرا گفتید این فرزندى از جهت احترام و موقعیت عیسى بوده خودتان مى دانید که موقعیت عیسى را آنهائى که عیسى به ایشان گفت مى روم پیش پدر خود و شما نداشتید مقام فرزندى اختصاص به عیسى پیدا نمى کند با اینکه شما گفتار عیسى را بر خلاف منظورش تفسیر کردید شاید منظورش این بوده که مى روم پیش آدم که پدر من و شما است همچنین نوح پیامبر- منظور عیسى غیر از این هم نبوده.نصرانیان ساکت شدند گفتند تاکنون دچار چنین استدلال و مناظره اى نشده بودیم اجازه بده بیشتر در این باره فکر کنیم.

منبع:

📙بحار الانوار ج۹ص۲۵۸


نظرات (۱)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تا 1439...

جستجو

بایگانی

پربازديدها

آخرين نظرات

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی